به نام خدا

در پارسي‌بلاگانرژي هاي آزادشونده غيرهمسو ۱

چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۲:۰۰ عصر

«طوقي» را يادم هست
درسي در كتاب فارسي
زمان دبستان
پرنده‌اي كه در دام‌ افتاده‌ها را هم‌جهت كرد
هم‌راستا
تا اوج بگيرند
حركت كنند و از تله شكارچي بگريزند

پرنده‌ها انرژي داشتند
انرژي‌هاي خود را نيز آزاد مي‌كردند
با تمام قوا
مصرف
اما
همسو نبودند
غيرهمسو
«انرژي‌هاي آزادشونده غيرهمسو»
اين بود كه پرواز نمي‌توانستند!


مي‌چرخاني، با انرژي زياد، كلّي نيرو مصرف مي‌كني، تا در مسير درست بگردد و كار درست را انجام دهد. اما تا رها كني، دوباره چپ‌گرد مي‌شود، مي‌افتد در مسيري كه نبايد، انگار سطح شيب‌داري بزرگ است و جاذبه طبيعي زمين مدام در حال مقابله با تو. چرا خداوند طبيعت را عليه تعالي نظام بشر خلق كرده است؟! آيا واقعاً اين‌طور است؟ يا ما اين‌طور مي‌پنداريم؟ آيا خودسقوطي اخلاقي بشر يك مكانيزم خودكار است يا ما خيال مي‌كنيم كه هست؟ اگر نيست پس چرا هست؟! و اگر هست، از كجا شده است؟ خدا كرده است يا بشر؟ اگر بشر، كي و كـِي و كجا؟ چگونه اصلاً؟
در اين نوشته مختصر، نوشته‌اي كه تلاش شده به اصل مطلب بپردازد و از حواشي پيراسته باشد، خواهيد يافت پاسخ سؤالات فوق را. اميدوارم، به حول و قوّه خدا.


اجتماعِ بشر و قايقي كه مسير مي‌خواهد
باستان‌شناسان سابقه تاريخي زندگي انسان را بر اساس استخوان‌ها و نقاشي‌هايي كه در غارها پيدا كرده‌اند، بسيار مشابه نظريه «فرگشت» * داروين ** ترسيم كرده‌اند. ما نيز اين نظريه را از آن رو كه در كودكي نظام آموزشي به خوردمان داده است مسلّم دانسته و بدون هيچ تحقيق و بررسي پذيرفته‌ايم. اين‌كه انسان‌هاي اوليه نه سخن گفتن مي‌دانستند و نه آداب شهرنشيني و اجتماعي زندگي كردن را. آن‌ها بيشتر شبيه به ميمون‌هايي معرفي مي‌شوند كه تك‌تك و جدا از هم در غارها پناه گرفته و بدون ارتباط با هم زندگي مي‌كردند. با اين‌كه مي‌بينيم حتي ميمون‌ها نيز زندگي اجتماعي دارند، باز هم باستان‌شناسان اصرار بر دور كردن زندگي انسان‌هاي اوليه از اجتماع دارند. تا پس از آن، ترس از جانوران درّنده و ناتواني‌هاي فردي را محور تشكيل اجتماع و جامعه انساني قرار دهند.
اما در نظريه اسلامي، هنگامي كه قرآن را مطالعه مي‌كنيم و روايات را بر مي‌رسيم، با رويكرد ديگري مواجه مي‌شويم. تمام اديان ابراهيمي *** سرگذشت متفاوت و ديگرگوني براي بشر ترسيم كرده‌اند. انسان در اين نگرش، از ابتدا نه تنها اجتماعي زندگي مي‌كرده و جامعه داشته است، كه رهبر داشته و سخن گفتن نيز مي‌دانسته. آدم و حوا از روز نخست هبوط به دنيا مي‌توانسته‌‌اند با يكديگر گفتگو كنند و در همين اثنا، آدم به عنوان نبي و رسول از جانب خداوند منصوب بوده است، تا جامعه كوچك انساني آن روز را هدايت و رهبري نمايد. از اين منظر، انسان از روز نخست خلقت به صورت اجتماعي زندگي مي‌كرده و اين اجتماع هرگز بدون مسئول و راهبر تعييني و مشخص از جانب خالق رها نشده است.
انبياء يا همان فرستادگان الهي براي هدايت بشر، جامعه انساني را به «قايق» و «كشتي» تشبيه كرده‌اند****. جامعه با تمام ارزش‌هاي سياسي و فرهنگي و عملكردهاي اقتصادي‌اش مانند يك قايق آحاد بشر را در خود جاي داده و به سوي مقصدي حركت مي‌دهد. طبعاً اگر سكان اين قايق در اختيار فرزانگان و برگزيدگان نباشد، آن‌هايي كه راه را مي‌شناسند و از جانب خالقِ اين قايق براي هدايت آن نصب شده‌اند، هر روز به سمتي مي‌رود و گرفتار طوفان‌ها و گرداب‌هاي فتنه شده و در ناكجاآباد گم مي‌شود. قايق يك مسير واحد مي‌خواهد. مسيري كه تغيير نكند تا به مقصد برسد و در بندرگاه پهلو بگيرد. چگونه مي‌شود با تغيير نسل به نسل رهبران اجتماعي، قايق بشريت تغيير مسير ندهد؟

كثرت انبياء و گمراهي بشر در غيبت
اگر مسير يكي‌ست و راه تغيير نمي‌كند، تا جامعه انساني به مقصد برسد، يك نبي كافي نبود؟ همان حضرت آدم تمام راه را كه به فرزندان خود نشان داد، سكان را سفت نگه مي‌داشتيم و تا انتها مي‌رفتيم. چرا نبوّتي پياپي؟
راز كثرت انبياء در گمراهي دم به دم بشر است. گمراهي‌اي كه با رفتن هر پيامبر حادث مي‌شد. آدم(ع) كه به رحمت خدا رفت، بخشي از فرزندان او به گمراهي كشيده شدند، نبوّت «شيث» ***** را انكار كردند و سر قايق جامعه را گرفتند و كشيدند به سمت فساد و گناه، مسيري كه خداوند انسان را براي آن خلق نكرده بود. طبيعتاً بايد يك روز نوح(ع) مي‌آمد و كشتي بشريت را يك‌بار ديگر به مسير صحيح باز مي‌گرداند.
عادت تاريخي بشر بر همين رقم خورده است كه با غيبت هر نبي به فساد كشيده شده و جامعه الهي را از مسير صحيح خارج سازد. تا جايي‌كه چهل روز نبودن موسي(ع) را نيز تاب نياورده، گوساله‌پرستي اختيار كرد.
پروژه تاريخي انبياء «رشد» بشر بوده است. انسان‌ها در هر مرحله از نبوّت گامي به پيش رفته و جامعه‌پذيري الهي را فرا گرفته‌اند. روزي كه با لحظه‌اي غيبت نبي به فساد مي‌افتادند گذشت و به دوره‌اي رسيد كه سال‌ها فقد نبي نتواند آن‌ها را از اصول اعتقادي دور سازد. اين رشد تا جايي پيش رفت كه باري تعالي ديگر نيازي به ادامه نبوّت نديد و آن را در آخرين فرد اين گروه ختم كرد. جامعه انساني به مرحله‌اي رسيد كه مي‌تواند ولو در فرقه و گروهي كوچك از مؤمنين، آرمان‌ها و انديشه‌هاي نبي را حفظ نمايد و به دست نسل‌هاي بعد برساند، با تمام احكام و دستوراتش، بدون نياز به اين‌كه دوباره نبي جديد بيايد و خبر از غيب بياورد.

-------------------------------
*
  تكامل يا فرگشت يا برآيش (يا به‌گونه‌ ويژه‌تر تكامل زيستي يا اندامي) عبارت است از دگرگوني در يك يا چند ويژگي فنوتيپي موروثي كه طي زمان در جمعيت‌هاي موجودات زنده رخ مي‌دهد. اين ويژگي‌هاي فنوتيپي، كه از نسلي به نسل بعد جابجا مي‌شوند؛ صفات ساختاري، بيوشيميايي و رفتاري را تعيين مي‌كنند. داروين متأثر از نظرات توماس مالتوس در رساله‌ اصل جمعيت؛ به اين نتيجه رسيد كه رشد جمعيت به آساني مي‌تواند به «تنازع بقا» منجر شود؛ و در اين رقابت زاده‌هاي با مطلوبيت بيش‌تر، بر ديگران برتري خواهند داشت. محدوديت منابع باعث مي‌شود تا در هر نسل بسياري از زاده‌ها پيش از رسيدن به سن توليدمثل تلف شوند. اين ايده مي‌توانست گوناگوني جانوران و گياهان را، در عين اشتقاق از اجداد مشترك توضيح دهد؛ و در عين حال اين شرح تنها با استفاده از قوانين طبيعي كه براي همه‌ اشياء يكسان بودند، فراهم مي‌شد.
** چارلز رابرت داروين (به انگليسي: Charles Robert Darwin) (زاده 12 فوريه 1809 انگلستان – درگذشته 19 آوريل 1882 انگلستان) زيست‌شناس و زمين‌شناس انگليسي بود. از آثار او مي‌توان خاستگاه گونه‌ها يا «منشأ انواع» (1859) و تبار انسان، و انتخاب طبيعي در ارتباط با جنسيت (1871) را نام برد. او از اعضاي انجمن سلطنتي بريتانيا بود. از كتاب او با نام كامل «خاستگاه گونه‌ها به وسيله انتخاب طبيعي» به عنوان يكي از مهم‌ترين كتاب‌هاي دنيا ياد مي‌شود.
***  عنوان دين‌هاي ابراهيمي يا اَديان ابراهيمي در مطالعه تطبيقي، در مورد دين‌هايي استفاده مي‌شود كه از سنت باستاني ابراهيم در نوشته‌هاي سامي الهام مي‌گيرند. اسلام، مسيحيت و يهوديت در اين طبقه قرار مي‌گيرند. در عين حال، ممكن است خود پيروان اين دين‌ها باور متفاوتي داشته باشند.
****  اشاره به حديث نبوي(ص): «يك فرد گنهكار، در ميان مردم همانند كسي است كه با جمعي سوار كشتي شود، و به هنگامي كه در وسط دريا قرار گيرد تبري‌ برداشته و به سوراخ كردن موضعي كه در آن نشسته است بپردازد، و هر گاه به او اعتراض كنند، در جواب بگويد من در سهم خود تصرف مي‌كنم!، اگر ديگران او را از اين عمل خطرناك باز ندارند، طولي نمي‌كشد كه آب دريا به داخل كشتي نفوذ كرده و يكباره همگي در دريا غرق مي‌شوند» (تفسير نمونه، ج‌3، ص37)
*****  نام شيث در قرآن نيامده است، اما در احاديث و روايات اسلامي، نام شيث به عنوان يكي از پيامبران در اسلام ذكر شده‌است. سومين فرزند آدم و حوّا پس از هابيل و قابيل است. شيث پس از قتل هابيل به‌دستِ قابيل، متولّد گشت و حوّا او را جانشيني براي هابيل دانست. عمر شيث 912 سال نوشته شده‌است. او صاحب فرزندان بسياري شد.

[ادامه دارد...]


مطلب بعدي: انرژي هاي آزادشونده غيرهمسو ۲ مطلب قبلي: اسپاگتي مريم

بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر18نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1366با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1354نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN