اصل موزه اينجا بود
تالارهاي اصلي
مسيري كه واقعاً ديدن داشت
در منطقه عباسآباد تهران
گام به گام
مرحله به مرحله
حوادث جنگ را نشان ميداد
حوادث انقلاب را
همه را تصويري
صوتي و گرافيكي
واقعاً ديدني!
بچهها ديدند
چيزهايي را كه آن زمان نديدند
نبودند تا ببينند
مدرسههايي كه خراب شده
خانههايي كه ويران شده
بمبهايي كه نابود كرده
آزادگاني كه اسير شده
و عزيزاني كه شهيد شده
سنگرهاي داغ كويري
يا سرد و خشك كوهستاني
مجسمههايي از سرداران جنگ
و در انتها
نمونهاي هم از حرم مطهر حضرت سيدالشهداء (ع)
خيلي جالب بود
و جالبتر اينكه
اشتباهي مرتكب شدم
نميدانستم
گوشي را درآوردم و عكس گرفتم
از بخشهاي مختلف
و در انتها
وقتي به خانه بازگشتيم
روي بليط را كه خواندم
ريز نوشته بود
قانوني كه گذاشته بودند
تصويربرداري ممنوع بوده است و من نميدانستم!
قال علي (ع): «دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلاَتٌ، وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ، لاَيَنْقَطِعُ نَعِيمُهَا، وَ لاَيَظْعَنُ مُقِيمُهَا، وَ لاَيَهْرَمُ خَالِدُهَا، وَ لاَيَبْأَسُ سَاكِنُهَا» (نهجالبلاغه، خ85)
بهشت را درجاتى است كه بر يكديگر برترى دارند، و منازلى است كه با هم تفاوت دارند، نعمتش قطع نمى شود، مقيم در آن بيرون نمى رود، ماندگار در آن پير نمى شود، و ساكن آن تهيدست و نيازمند نمى گردد. (ترجمه انصاريان)
نظرات
...: سپاس از توضيح...
هدف البته اعتماد و عدم اعتماد نبود..
دنبال جواب و فهم اين مساله بودم كه به چه چيزي روح داده شده و چه چيزي بوده كه مختارش كرده اند....
شما هم به اين گمان رسيده ايد كه خداوند تعمد در غير صريح و مبهم نمودن و گفتن دارد؟
مانند آن كاري كه سليمان با بلقيس در ماجراي مبهم نمودن تختش كرد...
گاه فكر مي كنم كه خدا داستان خضر و موسي را گفته تا بگويد كه من مثل خضرم و شما مثل موسي...
شايد ابهام عامل رشد عقل باشد...
چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۶:۳۷ عصر
پاسخ: چند بار در قرآن يا روايات ديدهايد كه «دنيا دار امتحان است؟» بارها، البته كه بارها. خب معلوم است ديگر. وقتي قرار بر امتحان واقعي باشد كه اوپنبوك نميگيرند، كتابها را ميبندند و هر روزنهاي را براي تقلّب. همين است كه شهاب ثاقب را گفتهاند جنيان را تعقيب ميكند تا اسرار آسمانها را نيابند و استراق سمع نكنند. ما انسانها نيز امروز در حال امتحان هستيم. مسلّماً نبايد بدانيم. اصلاً ذهنمان را پاك كردهاند و بعد از عالم قبلي به اين دنيا انتقال داده، تا چيزي ندانيم و حقايق معلوممان نباشد. تا اعتماد كنيم و بر اساس اعتماد عبادت كنيم. تا «مطيع» بودنمان چك شود. و گرنه اگر فرعون هم ميدانست كيست و چطور خلق شده و از كجا آمده و به كجا قرار است برود، اگر با چشم ديده بود و خبر داشت، مرض داشت خود را به سقر جهنم گرفتار كند؟! فضاي امتحان فضاي ابهام است. رسول خدا (ص) هم فرموده است تا امتحان تمام شود و جلسه را ترك كنيم، تمام علوم را يكهو به ما ميدهند: «الناس نيام اذا ماتوا انتبهوا». در جلسه امتحان هستيم كه نميگذارند ببينيم. از جلسه خارج شويم تعجب ميكنيم، از اينهمه چيز كه ميدانستيم و در جلسه از ذهنمان پاك كرده بودند. چرا؟! زيرا اگر آن علم همراه ما بود، معلوم نميشد چه كسي از روي «اطاعت» عمل ميكند و چه كسي از روي «علم». قرار است خداوند ما را به «اطاعت»مان از اوامرش امتحان كند. حضرت آدم هم نميدانست آن ميوه چيست و راز آن را، فقط خداوند گفته بود: «نخور». قرار بود عبوديت و اطاعت آدم امتحان شود. يعني خداوند علم آن ميوه را از آدم پنهان كرد تا او را بيازمايد. و الا اگر ميدانست بخورد چه ميشود، چرا بخورد؟! ياعلي
...: سلام
ما چيستيم؟
ما منظورم انسان است
نقل روايي يا عقل فلسفي در اين باره چه مي گويد؟
مايي كه خدا او را توبيخ مي كند، طرف صحبت قرار مي دهد، مختال فخور مي خواند، عنيد لجوج مي خواند و ...
عقل ما ما هستيم؟ روح خدايي طرف خطابش است كه دميده بود؟ ما همان نفسيم؟ آن چيزي كه از رگ گردن به او نزديك تر است چيست؟ خلاصه اون چيزي كه همه دعوا سر هدايتش هست كدومه؟ اون كه امانت الهي بهش داده شده؟
مثل هميشه پيشاپيش ممنون از بذل هدايتتان
چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۸ - ۲:۰۱ عصر
پاسخ: سلام. فرض بفرماييد كه من به اين سؤال شما پاسخ دهم. آيا در جواب من شك نميكنيد؟ و اگر شك كنيد، آيا ابزاري براي كنترل و سنجش صحّت كلام من داريد؟! اين مشكل را ما هم با فلاسفه داريم و هم با عرفا، وقتي كه درباره با «چيستي» و هويت انسان سخن ميگويند. مثالي عرض ميكنم: من از شما ميپرسم: «دورترين كهكشان از كهكشان راه شيري كدام است؟» و شما بلافاصله پاسخ ميدهيد: «قانتاي 1584 آلفا». خب... من بلافاصله از خودم ميپرسم: او از كجا پاسخ اين سؤال را پيدا كرد؟ يا بايد «مشاهده» كرده باشد و يا كسي كه مشاهده كرده است به او «خبر» داده باشد. غير اين دو راه كه نيست؟ هست؟ ما انسانها درون خود هستيم. در خود اسيريم يعني. آنچه از بيرون درك ميكنيم، به واسطه حواس است و تنها راه شناخت ما همين. براي اينكه بتوانيم هويت خود را درك كنيم، بايد خود را از بيرون ببينيم، تمام روابط خودمان با محيط پيرامون. تعريف شيء به چيست؟ ما نميتوانيم خودمان را تعريف كنيم مگر اينكه بر خودمان «احاطه» داشته باشيم. كه نداريم. پس تعريف خودمان با عقل خودمان ممكن نيست. اين از «عقل فلسفي» كه فرموديد. ميماند «نقل روايي». در قرآن خداوند پس از خلقت انسان او را اينطور معرفي ميكند: «اني جاعل في الارض خليفه» (بقره/ 30). اين تعابير را در قرآن مييابيم: «داراي روح است و اصالت با روح، اشرف مخلوقات خداوند است، مختار است، ميتواند خير و شر را درك كند، جهان مسخّر انسان قرار داده شده.» در روايات داريم كه: «خداوند از روح خود در انسان دميده است، داري ذهن و اراده. معادن و ذخايري مانند طلا و نقره. وجودي شريف و متمايز از ساير مخلوقات. داراي كرامت.» ما اينها را بر مبناي «اعتماد» ميپذيريم. و اين اعتماد به واسطه آيات و نشانههاييست كه در افرادي ديدهايم كه هميشه راست ميگفتند و اين امانتداري و راستگويي را به ما ثابت كردند. حالا اگر يك فرد اين اعتماد را پيدا نكرده، عقل حكم ميكند تا تحقيق كند و راستگويي اين افراد خاص را بيازمايد. زيرا عقل حكم ميكند كسي كه ما را خلق كرده است، رها نميكند و تلاش ميكند به نحوي با ما ارتباط برقرار كند. در پناه خدا.