تهران
نوروز 98
آمدهايم براي ديدوبازديد
با بچهها
در خانه نميشود ماند
خانههاي تهران
آپارتمان
كوچك
بايد بيرون رفت
قرار شد برويم پل طبيعت
ترافيك سنگين همّت
عجيب بود
مگر قرار نبود عيدها تهران خلوت باشد
ديگر نيست
با اين جمعيت فزاينده
ديگر عيدها هم خلوت نيست
يك ساعت در شلوغي مانديم
حركتهاي لاكپشتي
«بچهها تهران اين است
جاي زندگي نيست
انسانها اينجا ميميرند
روحشان
در اين ترافيكهاي وحشتناك
حتي استفاده از اتوبوس و مترو هم خستهكننده است
اين شهر ديگر جان ندارد!»
قال أميرنا (ع): «وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ، رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ»(نهجالبلاغه، خ4)
گران باد گوشى كه نداى نصيحت را نشنود، و آن كه آواى بلند گوشش را كر نموده چگونه صداى ملايم مرا بشنود. آرام باد قلبى كه از خوف خدا از ضربان باز نمى ايستد. (ترجمه انصاريان)
نظرات
خانه ي خانواده: سلام عليكم
جالب بود !
پل رو عرض مي كنم .
پل طبيعت رو
برا رفتن به ماوراي طبيعت رو عرض مي كنم !
حالا اينورش چيه !؟ بمونه !
خب پل يعني چي !؟
يعني حدِّ فاصل رفتن از يه طرف به طرف ديگه ، ديگه !
انّا لله و انّا اليه راجعون !
دوشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۲:۲۴ صبح
پاسخ: سلام. سپاسگزارم.
مجله پارسي نامه:
كاربر گرامي، سلام
در تاريخ
يكشنبه 98 ارديبهشت 29 نوشته شما با عنوان
پل طبيعت برگزيده شده و در جايگاه
پيوندها در
مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب
هايدي و دبير سرويس آن
هما ص بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
يكشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۹ عصر
پاسخ: سپاسگزارم.
....: شنيدم م. ط در يك سمت دولتي مهم منصوب شده!!!!
شما هم شنيديد؟
ايشالله هرجا هستيد تنتون سالم و دلتون با فرزندانتون خوش باشه
براي منم دعا كنيد
هرچند كه شما قبول دعا نميكنيد:)
جمعه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۴:۳۳ عصر
پاسخ: دعا ميكنم. چرا نكنم. چشم. من براي شما دعا ميكنم و شما هم براي من دعا كنيد. دعا كنيد حبّ الرياسة از دلم بروم. اين دعاييست كه مدتيست خودم دارم براي خودم ميكنم. من هم دعا ميكنم خداوند عزّت دنيا و آخرت به شما بدهد. درباره با آن فرد هم اطلاعي ندارم. خيلي وقت است. از من هم نااميد شده است انگار. :) ياعلي
....: سلام. قبول باشه طاعات و عبادات
كم پست ميذلريد از بچه ها:(
گاهي از فرط خستگي به وبلاگ شما سري ميزنم تا خستگي كم شود
اما همش هويت بورس..........
تمومم نميشه
مثل اين سريالاي خارجي شده
جمعه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۲:۰۸ عصر
پاسخ: سلام. هاهاها... ديگه تموم شد. آخريش بود. راستش همچين كه نوروز شد، دو تا پروژه سنگين افتاد رو شونههام. از تهران كه برگشتيم، بعد از عيد هم، يهويي سه جا تماس گرفتند و سه تا پروژه ديگر! تا همين دو سه روز پيش درگير بودم. يعني وقتي كه مشغول آشپزي و بچهداري بودم كه بودم، وقتي كه نبودم، مشغول مطالعه و نوشتن! نرسيدم براي وبلاگ مطلب بنويسم. ولي كلي مطلب هست كه كمكم مينويسم. چند روزه كارهام سبك شده، همه پروژهها رو تموم كردم و تحويل دادم. فقط ديروز يكي تماس گرفت و يه كار يه روزه سفارش داد. اون رو هم بنويسم ديگه فعلاً تمومه. اگر دوباره تماسي نداشته باشم. نميدونم قصه زندگي چه جوريه. شايد هم به بودجهريزي مملكت مربوط باشه. آخر سال ماليشون كه ميشه، مؤسسات، ناگهان تصميم ميگيرند فوري هر چي كار دارند به انجام برسونند! منم ته خطم ديگه. ته خط يعني چي؟ يعني دستور از بالا ميآد براي فلان نهاد، رئيس دستور ميده به مديركل كه بايد فلان تحقيق انجام بشه. مديركل دستور ميده به اداره فلان، اداره فلان به واحد پژوهش. مدير واحد هم ميبينه نيروي لازم براي اين كار رو داخل مؤسسه نداره، زنگ ميزنه به رفيقش، ميگه يكي رو ميشناسي با مختصر مبلغي اين پژوهش رو انجام بده؟ رفيقش هم فوري ميگه: آره، فلاني! بعد گوشي من زنگ ميخوره كه يك شماره ناشناس روشه! :) من هم بدون چون و چرا ميگم: بعله! به اين ميگن: ته خط بودن! حالا بعدش هم جالبه. كار رو تحويل ميدم. اسم پژوهشگر رو حذف ميكنند و ميزنند واحد فلان. بعد ميره دست مدير كل و او هم به عنوان گزارش كار ميده به رئيس نهاد! خيلي از اين روند لذّت ميبرم. سالهاست! :) وقتي كارهام زياد ميشه، زندگي بيشتر بهم خوش ميگذره. ممنون از اينكه حواستون به وبلاگم هست. سپاس.