به نام خدا

در پارسي‌بلاگجذّابيتِ آب

پنج‌شنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۵:۰۰ صبح

نمي‌دانم دقيقاً چرا
ولي
همه‌مان
آب را دوست داريم
بازي با آن را هم
بي‌خود نيست كه شهربازي‌هاي آبي زياد شده‌اند



پاركي رفته بوديم
حوض زيبايي ساخته بودند
باد مي‌آمد
موج‌هاي لطيف و منظّمي
نيم‌ساعت ايستاده و تماشا مي‌كردند
همين موج‌ها را
خيلي جالب
كودكان عاشق آب‌اند
بزرگ‌ترها هم
چه رازي در اين عشق نهفته است؟!

قال الأمير (ع): «اللَّهُمَّ اسْقِنَا ذُلُلَ السَّحَابِ، دُونَ صِعَابِهَا.» (نهج‌البلاغه، ح472)
خداوندا! به وسيله ابرهاى رام به ما باران عنايت كن نه به وسيله ابرهاى سركش (و خطر آفرين). (ترجمه مكارم)


مطلب بعدي: حق الناس مطلب قبلي: شطرنج سه نفره

نظرات

ف م ن: موفق باشيددوشنبه ۱۷ شهريور ۱۳۹۹ - ۱۲:۵۱ عصر
پاسخ: تشكر.
...: سلام
خواننده را بر نويسنده حقي است.


به عنوان يكي از خوانندگان شما تقاضا دارم كه نسخه موبايل را براي وبلاگ برپا كنيد.


وبلاگ را به هركس كه معرفي مي كنم موبايل دارد.






با سپاس

جمعه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۴:۳۰ عصر
پاسخ: سلام. آخه دلم نمياد. بايد اونوقت تركيب قالب رو بهم بزنم. قالبي كه 15 سال پيش خودم طراحي كردم، براي پيش‌فرض تمامي وبلاگ‌هاي پارسي‌بلاگ. آن‌روزها خاطره‌ها دارد و هميشه مي‌ترسم اين قالب را تغيير دهم. حالا براي موبايل بايد اندازه‌هايش را به هم بزنم. مي‌دانم تعصب بر گذشته است و عدم پذيرش تغيير، ولي اين رسم محافظه‌كاري مرسوم در پيران روزگار است! باشه، در برنامه كاري‌ام قرار مي‌دهم، إن‌شاءالله فرصتي فراهم شود فكري مي‌كنم. :)) سپاس. پ.ن. خيلي ممنونم از كتابي كه معرفي كرديد. عالي بود. دقايقي هست كه مشغول مطالعه آن هستم و خيلي حظّ بردم. چقدر واژگان زيبايي ساخته و چقدر مصدر و فعل جديد. ممنوم واقعاً. اين شاعر را نمي‌شناختم و از بابت اين آشنايي خوشحال شدم.
سميرا: دوباره ممنون


تاملتان در مفهوم حركت و مفهوم غم مرا به تامل و نياز به جستجوي بيشتر مي كشاند.


اگر فرصت كرديد دوست دارم نظرتان را درباب اين فراز از مناجات خائفين بدانم:


«ليت شعري، أللشقاء ولدتني أمي أم للعناء ربتني فليتها لم تلدني و لم تربني»
اي كاش مي دانستم كه مادرم مرا براي بدبختي زاييد يا براي ذلت و رنج تربيتم كرد؟ پس اي كاش او مرا نمي زاييد و پرورشم نمي داد.


طلب عدم براي گريز از احتمال شقاوت و رنج!!!


دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۵:۲۲ صبح
پاسخ: علمي در زبان عربي داريم به نام «معاني و بيان». دنيايي دارد اين علم. مفصل و جالب. «مطوّل» دارد و ما در مدرسه «مختصر» خوانديم. امروز «جواهر» مي‌خوانند كه خلاصه‌تر است. «مقام بيان» مهم است در كلام. هر كلامي بستگي دارد به مقام گفتگو. تصوّر بفرماييد زوج جواني تازه محرم شده، عاقد عقد را خوانده، هنوز در پرده سخن مي‌گويند، چه حال غيرعادي دارد، نسبت به همان‌ها پس از مدتي گذشت زمان؛ «خانم شما بفرماييد، نه آقا شما اول بفرماييد»... «زن بشين بريم! برو كنار من اول سوار شم!» براي تحليل «متن» يا «گفتگو» خيلي اين مقام بيان مهم است. گاهي مقام بيان مسائل حقوقي‌ست، ادبيات رسمي مي‌شود: «مستحضر باشيد حسب ماده قانون 123 متشاكي عنه لازم است نسبت به بيع كالاي فلان اقدام نمايند.» همين وقتي دوستانه بشود: «فدات شم عزيزم، در يخچالو ببند يخ كرديم» يكهو مي‌شود ديالوگ حضرت موسي (ع) با خداوند كه درباره عصاي خود كلام را طولاني مي‌كند، تا بيشتر «كليم‌الله» باشد، اصلاً لذّت مي‌برد از ادامه صحبت، پس كش مي‌دهد جواب را. به حضرت سجاد (ع)‌ كه مي‌رسيم، جايي در وسط ادعيه مي‌بينيم «دلبري» پيدا مي‌شود. با خدايي صحبت مي‌كند كه محو اوست، شيفته اصلاً، كلام كلام علمي يا حقوقي يا ادبي حتي چه بسا، براي نوآوري و نشان دادن قدرت لفّاظي نيست گاهي، شايد همه اين‌ها را هم در ضمن خود داشته باشدها، ولي هدف اصلي طنّازي‌ست، مي‌خواهي انگار دل فرد مقابل را به دست آوري: «كاش مادرم منو نزاييده بود و نديده بودمت اين‌طوري نگام مي‌كني و نمي‌تونم اوني باشم كه دوسش داري!». «اگه يه لحظه ازم ناراحت بشي دلم مي‌خواد صدبار خودمو مي‌كشتم و اون لحظه رو نمي‌ديدم» حالا اين‌جا يكي از دانشجويان تشريف بياورند و بگويند: «استاد، يعني شما قائل به جواز خودكشي هستيد؟ يا معتقديد كه مرگ بهتر از زندگي‌ست». به نظرم استاد بر مي‌گردد و مي‌گويد: «شات‌آپ شاگرد! من در يك مقام ديگر از بيان هستم، برو سر كلاس و خلوت مرا بر هم نزن». زيرا همين حضرت (ع) جايي ديگر در مقام بيان احكام هم بوده‌اند. آن‌جا كه ديگر اين‌طور سخن نمي‌فرمايند. ما در ارتباط با كلام ائمه (ع) بايد به اين مقام‌ها توجه كنيم تا دچار خطاهايي نشويم كه متصوّفه و عرفا شدند. ياعلي
سميرا: سلام
اول اينكه به جد از قادر لطيف مي خواهم كه درد و غصه مزاحم را از زندگي شما بگيرد تا اينگونه كه فرصت مي كنيد و با حوصله پاسخ مخلوقاتش را مي دهيد، استوار بمانيد. آمين.


شما را به خدا اين چگونه قياس است: " عقل من هرگز قبول نمي كند اگر خلق نشده بوديم بهتر بود. زيرا مي‌دانم كسي كه يك پورشه به من هديه بدهد، لطف بيشتري كرده است تا كسي كه يك پرايد. "

آنچه بد است درد است و عذاب و حسرت و خفت و پستي و شرمندگي و درماندگي. و عدم خلقت يعني عدم اينها يعني عدم اين دردها....كه چه بشود: به جنت برسد....خواصي به لقا برسند... اين جهان مسابقه گون شكنجه است...
آفرينش هشتن ظرف نياز در دل آن بنده بي درد و آز

دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۴:۵۶ صبح
پاسخ: سلام. ممنونم از لطف شما. صحيح مي‌فرماييد. ما هميشه به گذشته خود كه نگاه مي‌كنيم، همين است. هر چه كرديم كوتاهي‌ست. هر چه كه باشد، حتي اگر خيال كنيم تمام وُسع‌مان بوده. قطعاً همين است. در لسان مبارك اهل بيت (ع) هم ديده مي‌شود. پيوسته از كوتاهي‌هاي خود عذر مي‌خواهند. نسبت به الطاف بي‌كران خداوند. اين نسبت به گذشته است. اما اگر اين غم و غصه و ناراحتي از آن‌چه رفتار كرده‌ايم نشود انگيزه... ببينيد، ربات ساخته‌اند، راه مي‌رود، وقتي مي‌افتد، خب ناراحت مي‌شوند، اما فوري محاسبات را چك مي‌كنند و بررسي،‌ نقص الگوريتم را اصلاح، تا بار بعد زمين نخورد. غم اصلاً كارش همين است. غم و غصه و درد ابزار پيشرفت است. دست‌مان را كه چاقو مي‌برد، خداوند مي‌توانست، البته كه مي‌توانست طوري خلق كند كه سوزش نگيرد. اما باز هم مي‌بريديم، بارها و بارها. درد كمك ماست تا آينده را تغيير دهيم. وقتي به گذشته نگاه مي‌كنيم و غصه مي‌خوريم، اگر اين غصه ما را هدايت نكند، به سمتي كه اصلاح شويم، بي‌راهه رفته‌ايم. غصه را كرده‌ايم سدّي براي جلو رفتن. شده است ماندن و درماندگي. غصه و غم سوخت خودروي ماست. انفجاري‌ست كه در سليندرهاي ماشين زندگي‌مان رخ مي‌دهد. هر درد يك جرقه است، مي‌سوزاند، ولي به پيش مي‌برد. به شرط آن‌كه جلوي حركت ماشين را خودمان نگيريم. حسرت از گذشته وقتي بن‌بست مي‌شود كه مرده باشيم. در برزخ. در دنيا كه نه، چون فرصت داريم. من اگر اشتباه كردم، كه قطعاً كرده‌ام، غصه و غم و بي‌آبرويي كه ناراحتم مي‌كند، خب جبران مي‌كنم. تغيير مي‌دهم. از تنبلي بياد كه بيرون بيايم. رفتارم را تغيير دهم تا آينده بهتر باشد. و خداوند، به همين تغيير نمره مي‌دهد. او همين را دوست دارد و به همين است كه به فرشتگانش فخر مي‌فروشد. آن‌ها را به صف مي‌كند و مي‌گويد: ببينيد، نگفتم اين بهترين خلقت من است! «حركت» فلسفه خلقت ماست. بمانيم انسان نيستيم. حيوان است كه مي‌ماند. انسان رشد مي‌كند. و شرمندگي، نيرويي‌ست كه ما را هل مي‌دهد و تشويق‌هاي خدا، بهشت دائمي، ما را مي‌كِشد. همه ما مي‌توانيم به لقاء برسيم. چرا نرسيم؟ سپاس.
[ادامه پاسخ]: ... ولي هر قدرتمندي قطعاً بايد پاسخگو باشد، به اندازه قدرتش البته. عقل من هرگز قبول نمي كند اگر خلق نشده بوديم بهتر بود. زيرا مي‌دانم كسي كه يك پورشه به من هديه بدهد، لطف بيشتري كرده است تا كسي كه يك پرايد. همين‌كه مرا خلق كرده، خيلي لطف بزرگي كرده و هميشه ممنون اين لطفش خواهم بود و شرمنده بزرگواري‌اش و شرمنده كوتاهي‌هاي خودم. اگر حسرت داريم از تنبلي خودمان است. خب بياييم نباشيم. تنبل نباشيم. به اندازه خودمان، به اندازه قدرت‌مان تلاش كنيم. نه بيشتر. بيشتر كه از ما نخواسته. در پناه خدا.
دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۴:۱۲ صبح
سميرا: واقعا اين حديث تير خلاصي است بر تمام شفاعت ها و غفران ها. يعني اگر غفران و شفاعت هم شامل حال شود باز چه فايده در اصل كه پرده ها را دريده، اين پرده دري كه بالاخره در عالم هستي رخ داده هرچند بخشش انجام شود:


امام پنجم بمن فرمود همه شما در بهشت با ما هستيد جز اينكه چقدر زشت است كه مردى از شما بى‌آبرو وارد بهشت شود عرض كردم قربانت اين ممكن است فرمود آرى فرج و شكم خود را حفظ‍‌ نكرده باشددوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۳:۱۴ صبح
پاسخ: من به اين حديث كاري ندارم. زيرا نه سند آن را بررسي كرده‌ام و نه خبري از درستي يا غلطي آن دارم. زماني مي‌توانم درباره يك حديث نظر بدهم كه مطمئن شوم از جانب يك انسان مرتبط با عالم غيب صادر شده باشد. ولي، آيا نبايد فرقي بين آن‌هايي كه از قدرت اختيار خود به خوبي استفاده مي‌كنند با افرادي كه به بدي وجود داشته باشد؟ امام خميني (ره) عليه ظلم يك آدم بدي كه به زور متجاوزين خارجي بر كشور ما مسلط شده بود قيام كرد. خب، او رفت، حالا اگر ما نتوانستيم اين كشور را به خوبي اداره كنيم و جلوي ظالم‌هاي جديد را بگيريم، آيا بايد من و او يكسان وارد بهشت شويم؟ خداوند ظالم نمي‌شود (نعوذبالله) اگر با من و او يكسان رفتار كند؟ قطعاً او مقامي بالاتر از من خواهد داشت و آبرويي بيشتر. ما خودمان هم در زندگي دنيايي خود جلوي پاي آدم‌هايي كه مهربان هستند و عادل بلند مي‌شويم و به آدم‌هاي پست و بي‌بندوبار توجه نمي‌كنيم. چرا؟ چون عقل ما مي‌فهمد كه هر دوي اين‌ها «اختيار» داشتند، ولي در پاسخگويي نسبت به اين قدرت، يكسان عمل نكردند. خداوند در كلام خود، قرآن، به كرّات و بارها تكرار كرده است كه از ما فقط يك چيز مي‌خواهد: عمل صالح. خب، چرا نكنيم؟ عمل صالح نكنيم و انتظار داشته باشيم با عزّت و آّبرو تشويق شويم؟ اين كه نمي‌شود. ما قدرت داريم و مي‌توانيم عمل صالح كنيم. حالا البته قدرت‌ها متفاوت است. يكي مثل امام خميني (ره) علم بيشتري كسب كرده و آن‌قدر خوب رفتار كرده كه مردم بيشتر توجه دارند، پس قدرت بيشتري دارد، او قطعاً بيشتر مسئول است. من اما كوچك، ضعيف، كمتر در جامعه خدمت كرده، قدرتم كمتر. خب من مسئوليت كمتري دارم. خدا هم از من انتظار كمتري دارد طبيعتاً. حالا همين انتظار را هم اگر برآورده نكنم، اين عيب بر خداوند و خلقت اوست و نظام آفرينش. نه! اين عيب من است. لايكلف الله نفساً الا وسعها. خداوند هر انساني را به اندازه قدرتي كه دارد عقاب مي‌كند و مجازات...
سميرا: سلام
واقعا اگر خلق نشده بوديم بهتر نبود؟


در اين دنيا حسرت است بخاطر تنبلي معنوي، آن دنيا هم حسرت است بخاطر كوتولگي معنوي....
جالب است راه درمانش هم در هر دو جهان فراموشي است...


خلقتش رنج و بلا و حسرت است
خفت است بر ما و بر او عزت است





دوشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۳:۰۱ صبح
پاسخ: سلام. مسأله اصلي «اختيار» است. اختيار قدرت است و هر قدرتمندي بايد پاسخگو باشد. قدرت بيشتر پاسخگويي بيشتر! سنگ اختيار ندارد، بازخواست هم ندارد. گياهان هم. البته حيوانات نيز. ما يك پلنگ را به خاطر شكار آهو مجازات نمي‌كنيم. اما يك انسان... انسان فرق مي‌كند. خدا در كلام خود، قرآن، خود را به واسطه خلق انسان بهترين خالق توصيف مي‌كند. انسان مي‌تواند. توانستن يعني قدرت. قدرت يعني مسئوليت. آيا دادن قدرت به يك موجود «لطف» نيست؟ ما نبايد متشكر باشيم كه «قدرت» به ما داده‌اند؟ عقل ما مي‌گويد: بله، اين لطف به ماست. اما اين‌كه انتظار داشته باشيم هم قدرت داشته باشيم و هم بي‌مسئوليت باشيم نسبت به اين قدرت، اين خيلي «كم‌لطفي»ست. ناشكري‌ست اصلاً. فلان كسك مسئول مملكت مي‌شود، مردم به او رأي مي‌دهند... يعني به او قدرت مي‌دهند تا بر مال و عرض و ناموس‌شان حكمراني كند، چه رئيس جمهور باشد چه نماينده مجلس، اگر تخلّف كند، مردم مي‌بخشند؟ راحتش مي‌گذارند؟ اگر دست‌شان به او برسد، بي‌خيال حقي مي‌شوند كه از آن‌ها ضايع كرده؟ بي‌خيال استفاده نادرستي مي‌شوند كه از قدرت داشته؟ خير. عقل ما مي‌گويد: خير! خدا به من قدرت داده است. اين‌كه اكنون مي‌توان اين سطور را بنويسم يا ننويسم. مي‌توانم حرف بزنم يا نزنم. وقتي اين قدرت را دارم، مسئوليت نداشته باشم؟ اگر تنبلي كنم و ننويسم، اگر تنبلي كنم و از اين قدرت استفاده درست نكنم، آيا همه عاقل‌هاي دنيا كار مرا زشت نمي‌دانند؟ اگر دست‌شان برسد مرا مجازات نمي‌كنند؟ قدرت مسئوليت است خواهرم. ما اين را مي‌فهميم. ما تا زنده هستيم قدرت داريم، قدرت اختيار. اگر از اين قدرت بد استفاده كرديم، خب البته كه حسرت مي‌خوريم. اصلاً بايد هم بخوريم. مگر قرار است نخوريم؟ اين ظلم به كساني نيست كه از قدرت خود خوب استفاده كردند؟ حسين بن علي (ع) از قدرت خود درست استفاده كرد. خب البته كه شايسته ستايش است. حالا اگر من كوتاهي كنم در استفاده از قدرتم، اگر مرا نيز با احترام وارد بهشت كنند، اين ظلم به سيدالشهدا (ع) نيست؟ ظلم به برادر خودم نيست كه از من بهتر رفتار كرده است؟ البته كه هست. عقل من مي‌گويد: هست.
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر19نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1387با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1375نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN