تا آمد، تحليل كردم
با دقت تا بفهمم
نفهمم كه نميتوانم نقد كنم
چيزي كه نقد نشود
پذيرفتني هم نيست
امكان خطا دارد
وقتي از جانب انساني ارائه شده باشد
[نمودار كامل]
اول بحث اسمگذاريست
اينكه
براي دعوت انبياء
«بهار»
واژهسازيست
بد نيست
ولي
آنجايي نگرانكننده ميشود
كه ما
خودمان را
«بهار» بناميم
همان
همان بهاري كه دعوت انبياء بوده
پس ما
مظهر دعوت انبياء ميشويم
و مخالفين ما
مخالف دعوت انبياء
اين بماند
انحراف اينجا خود را بيشتر نشان ميدهد
جاييكه
«آزادي» تقديس ميشود
و «مطلق» ميگردد
مطلق؟!
آري
نمودار را خوب ببينيد
تحليلي كه كردهام
كاملاً همان واژههاي متن است
بدون كم و كاست تقريباً
مقدمه هيچ
بگذاريم كنار
بياييم سراغ بند سوم
حتي از بند دوم هم ميگذريم
جايي كه از «انحصار» سخن به ميان رفته
از «دستاندازي»
كه مخالفين را انحصارگر معرفي كند
اما بند سوم
عمق انحراف را ميشود در آن ديد
اينكه
«حقيقت انساني صرفاً در آزادي كامل شكوفا ميشود»
در دنيا؟!
خب بحثش در دنياست ديگر
آخرت را كه نميگويد
اما آيا چنين است؟!
وقتي آزادي مطلق شود
آيا ديني باقي ميماند؟!
با اعتقادات اسلامي نميسازد
وقتي خداوند آدم را از خوردن ميوهاي خاص نهي ميكند
وقتي
ابليس را مأمور به سجده ميكند
آزاديها را محدود كرده
اصلاً دنيا را براي همين خلق كرده
براي محدود كردن آزاديها
تا
مطيع از غيرمطيع مشخص شود
البته كه اختيار داده
ولي
آزادي مطلق خير!
پيامبران الهي براي همين ارسال شدهاند
تا خبر را برسانند
و احكام را بيان كنند
احكام چيست؟
محدوديتهايي كه صلاح انسان است
سلب آزاديهايي
كه بشر را به تعالي ميرساند
خودِ آزادي
خير
سلبِ آزادي!
چرا؟!
جامعه چون كشتيست
زيباترين تعبير رسول مكرّم اسلام (ص)
آزادي اگر مطلق باشد
يكي نشيمنگاه خود را سوراخ كند
همه را غرق كرده
آزادي هرگز نميتواند مطلق باشد
و البته
هرگز نميتواند غايت باشد
فلسفه خلقت قرار بگيرد
و مگر انقلاب اسلامي جز اين است؟!
جمهوري اسلامي يعني
نظام مبتني بر ولايت فقيه چه ميخواهد؟
چيزي جز بسط فقه در جامعه
فقه مگر چيست؟
چيزي جز دستيابي به امر و نهيهاي خداوند متعال
همو
فقط همو كه حق تشريع دارد
شارع مقدّس
همو كه حق دارد آزاديها را محدود كند
نظام اسلامي كه ادعايي جز اين ندارد
اصلاً فقيه كه حق تشريع و جعل حكم ندارد
دارد؟!
وقتي آزادي را با اختيار قاطي كنيم
محصول همين است
براي فريب البته
تا ذهن مخاطب مشوّه شود
سره را از ناسره تشخيص ندهد
اختيار البته كه به معناي عدم جبر در اراده است
اراده آزاد است
اما
اين غير از آزادي اجتماعيست
و آزادي البته فردي
فردفرد انسانها به هم گره خوردهاند
اين آزادي نميتواند مطلق باشد
و نبايد هم!
وقتي محدوديت را به شيطان نسبت ميدهيم
بازي با كلمات است
شبيه به متصوّفه
عبارات شعريست
مخلوط كردن «باطن» با «ظاهر»
شيطان عليالظاهر به آزادي دعوت ميكند
در باطن امر محدوديت است
وقتي اين باطن را با ظاهر يكي كنيم
در عبارات خود
مخاطب گمراه ميشود
راه انحراف باز:
«پس هر كسي كه آزادي را محدود كند شيطاني عمل كرده»
و مخاطب چه ميبيند؟
اين كه فقها يكسره مشغول محدود كردن آزادياند!
اين دروغ بستن به خداوند متعال است
اينكه
عبوديت خدا معادل آزادي گرفته شود
و در كنار آن
پذيرشِ هر نوع محدوديتي در آزادي انسانها
ديكتاتوري و استبداد تلقّي گردد
كه چه شود؟!
كل «شرع مقدّس» معادل ديكتاتوري
و مخالف عبوديت!
جاييكه هدف از تشكيل نظامات اجتماعي
مقابله با عوامل محدودكننده آزادي ذكر شود
مخاطب
كدام معنا از آزادي را درك ميكند؟!
معناي صوفيانه و عرفاني
يا اجتماعي و معهود در ميان مردم را؟!
البته كه اگر بپرسيم
از نگارندگان و معتقدان
آن را باطني معنا ميكنند
همان آزادي كه انسان را به معراج ميبرد
آزادي از زنجيرهاي گناه و فسق و معصيت
كه بر روح انساني بسته ميشود
اما اين آنچيزي نيست كه مخاطب ميفهمد
تدليس دقيقاً يعني همين!
آنارشيسم را ميشناسيم
آيا تعريف آن جز اين است:
«وقتي همه به طور كامل آزاد باشند»
نتيجهاش را اينطور ادعا كردهاند:
«فرصتي براي تجاوز و تبعيض باقي نميماند»
آيا چنين است؟!
در دنيا چنين است؟!
دنيا با آزادي كامل برقرار ميماند؟!
انسان در دنيا با آزادي كامل به رشد و تعالي ميرسد؟!
حاشا و كلا
من در شگفتم
از اين فريب
از اين انحراف
و متأسفم
بسيار زياد
از اينكه چطور آدمهاي دوستداشتنيمان اينطور متحوّل ميگردند
فريب ميخورند و فريب ميدهند!
تكتك انسانها شايسته احترامند؟!
من در عجب
آيا واقعاً؟!
بله
البته كه بالفطره هستند
بالذات يعني
در بدو تولّد
اما
انسانهايي چون فرعون
ظالم چون نمرود
هيتلر مثلاً
آيا شايسته احترام است؟!
چرا چيزهايي بگوييم كه با عقايد دينيمان نسازد؟!
وقتي اسلام خون محاربين و ارهابيون را هدر اعلام ميكند!
هدف خلقت را نبايد عوضي بگيريم
اگر اسلام توصيه به آباداني زمين ميكند
آيا
آيا آن را هدف خلقت ميانگارد؟
راه رسيدن به كمال مطلوب، آباداني زمين نيست
اگر چه آباداني زمين هم تكليف باشد
كمال مطلوب در آن نيست
آباد كردن زمين كه براي خداوند متعال كاري ندارد
او خود وعده رزق داده
سنّتي هميشگي
جنّت اوليه اينگونه بود
كاملاً آباد
آدم و حوا را ابتدا آنجا مستقر كرد
اما
شرايط امتحان
نياز به محدوديت بيشتر را ايجاب نمود
آباداني تكليف است
اما هدف نيست
مغالطه اينطور شكل ميگيرد
وقتي «باز» با «باز» مترادف گرفته ميشود
«در باز است و باز پرنده است!»
نهضت بهار به اين دوستان شناخته ميشود
و آنهايي كه محدودشان ميكنند
البته كه قضات همين كشور هستند
در متن
عنوان «شيطان» براي آنها به كار ميرود
تا نگاه مغرضانه به هدف خود برسد
و اين خوب نيست
اين بازي با الفاظ و عبارات است
اين پسنديده و شايسته اين عزيزان نيست
مشاركت جهاني نيز
قطعاً امر مطلوبيست
ولي
در وُسع غير معصوم نيست
ميدانيم اين را
در اخبار و رواياتمان هم هست
معهود و مشهور ميان مؤمنان نيز
در كلام رهبر انقلاب هم
تحقق تمدن اسلامي در قطعهاي از عالم
خلاصه
منصفانه ننوشتهاند
غلط اعتقادي و كلامي در آن هست
و بدتر از آن
كدورت و ناراحتي هم
ميتوان عدم صدق نيّت را نيز از آن استشمام كرد
وقتي اينطور آشكار مغالطه ميكند!