ديدارمان اينبار اتفاقي نبود
خودم خواستم بيايد
كه درباره يك نظر مباحثه كنيم
گفتگو و بدانيم مشكل چيست
پرسيدم اين كامنت را در وبلاگ ديدهاي؟
سلام عزيزم
من هم در همان موسسه دوست شما بودم و شش ماه بيشتر است كه همسرم تركم كرده .ظاهرا عام البلواست اين بازيها در آن موسسه كذايي كه فرزندان اعضايش تمام در توهم خود در جمع برتر بيني گرفتارند .به دوستتان كه زماني دوست من هم بود سلام برسانيد و بگوييد "الصبر مفتاح الفرج" .گرچه پدر زن ايشان حق استادي به گردن بنده هم دارند ولي من در اين ماجرا حق را به ايشان نمي دهم چون اين دوست شما كه هم شهري ما هم هست را مي شناسم. به دوستتان بگوييد اگر بخواهي پرچمدار انقلاب فرهنگي شوي بايد بلا كشي صبورانه را وجهه همت خود كني كه اين تازه اول اين ماجراست . به دوستتان بگوييد خيال نكند فقط او از اين مشكلات دارد كه همه دارند . يكي خود من كه همسايه ي ديوار يه ديوار پدر زن اين عزيزم . يه دوستتان بگوييد من دركش مي كنم ولي ما پيرو آن پيامبري هستيم كه پرچم " اليوم يوم المرحمه"را در فتح مكه بالاي در خانه اعدا عدو خويش كوبيد كه ثابت كند " الله اعلم حيث يجعل رسالته"به دوستتان بگوييد من هم در آن فتنه كذايي خون خوردم و طرف استاد ميرباقري را گرفتم ولي به نظرم بايد برخي مطالب را از اين وبلاگ حذف كنند كه خدا هتك حرمت دشمنانش را هم نمي پسندد . كه خانه امام سجاد پناهگاه آل مرواني شد كه در زيارت عاشورا به لعن آنها نشسته ايم.به دوستمان بگوييد من هم در همين امتحان ايشانم امروز .اما همواره بايد به ياد داشته باشيم " الا و لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر " .به دوستتان بگوييد منزل من منزل ايشان است و قدوم مباركش توتياي چشمم اما مصايب ما در برابر مصايب حضرات معصومين بيشتر به گردو بازي كودكان شبيه است ...
خواندنش او را نيز نگران ساخته بود
اگر واقعاً عامالبلوايي نهادينهشده در آن خُردهفرهنگ باشد
چيز شگفتي است!
تحليل مفصل ميخواهد و بايد بر خود لريزد
گفتگو را صرف نظر كردم كه صُداع خوانندگان نباشد
اما نتيجه؛
آنچه از باني آن مكان ديدهايم
جز تواضع نبوده
مگر در بحث علمي گاهي
كه رجزخواني منظور نظر شده
و اين نميتواند فرهنگي ايجاد كند
كه مشكلات خانوادگياش عامالبلوا باشد
البته درگيري شديد در كار علمي
و احساس تكليف انقلابي
و دوري از منابع مالي و زرق و برقهاي جاه و مقام
ميتواند از علل معدّه باشد براي شكاف خانوادهها
اما دليل اصلي خارج از آن محيط است
نتيجه بحثمان اين شد
قبول نكرديم اين خُردهفرهنگ مسئول اين نابسامانيها باشد
اما نسبت به پدر زن رفيقمان
او خُردهفرهنگ جديدي خاص خود تأسيس كرده است
فرقهاي كه به گونه دگري ميانديشد
او انديشه و عقلانيت استاذنا را
با ذوق و الهامات قلبي در هم آميخت
به بهانه «ضرورت تخمين»
به اسم «انقياد»
وقتي كه «طاعت» ممكن نباشد
اين مغالطات را مستمسك قرار داده
و ملغمهاي ساخته مضرّ به حال اطرافيان خود
و البته از مسلك او اين عامالبلوايي مشعشع است!
اما جامعه ايراني خودمان
فرهنگي داريم كه گرفتار و زمينگيرمان كرده
چيزي بين سنت ايراني و آن مدرنيتهاي
كه طاغوت در اين كشور تبليغ كرد
در هر صورت عامالبلوايي اصلي
در مشكلات خانوادگي
اساسش در جامعه خودمان منتشر شده است
و گرفتاري شكافهاي خانوادگي جوانان امروز
ديگر مسأله جاري ملّي شده است
و راه حل چندان ساده نيست
وقتي فرهنگ موضوع گرفتاري باشد!
پ.ن. شگفتا كه جهزيهبرون اين دوست دوست ما هم
چيزي كم ندارد از جهزيهبرون دوست ما، بل بيشتر هم!
پرونده شد دو تا
و خوشحالم كه وبلاگم مجال همّت مضاعف باشد
در اجتماع نظرات حول هر دوي اين ناشزهگريها :)
بخوانيد:
سلام سيد خدا
دريا دريا خاطره دارم از اين عام البلوايي . بعد پنچ ماه يك شب شام رفته بودم خانه يكي از دوستان . خوشحال بودم كه بالاخره بعد ماه ها تنهايي يكي پيدا شد كه ياد مسلم كوفه موسسه كذايي كند . شام مرغ داد و چه مرغ خوبي بود اگر شيطان زهرمارم نمي كرد . قبيله اي شبيخون زدند به خانه ام . نه حكمي . نه اجازه اي . نه خبري . در تاريكي شب آمدند . همه فاميل .درست مثل شب عروسي.همانند قوم تاتار تار و پود خانه را غارت كردند . آنهم چه تار و پودي . جهازي نداده بودند كه بردنش اذيتم كند . كه گريه بر كهنه پيراهن ربوده شده شهيد طف نه به خاطر ارزش پيراهن است كه گريه بر غربت مظلوم در ميان نامروتي هاست . بردن ليف مستعمل داخل حمام و خميردندان نصفه توي دست شويي بيشتر بردن آبروي خودشان بود تا بردن جهاز دخترشان . به دوستتان بگوييد درست است كه بيشتر وسايل خانه را خودم خريده بودم و آنچه را بردند هم الان خريده ام ولي آن شب حقيقتا ياد خيمه هاي غارت شده كربلا افتادم . همين بود كه آرامم مي كرد . به دوستتان بگوييد من درك ميكنم چه ها كه نكشيده اما معني امتحان همين است . به دوستتان بگوييد " لا يجرمنكم شنئان قوم علي ان لا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي " ...