«كجا داريم ميريم؟»
سؤالي بود كه مريم پرسيد
وقتي از «رنگينكمان» باز ميگشتيم
هر هفته كه نه
معمولاً دو هفته يكبار
در تابستان فقط
وقتي يك فصل از كتاب تمام ميشود
كدام كتاب؟!
در حقيقت دو كتاب
بنويسيم و رياضي
بله
هر سال
تابستانها
از وقتي كه مدرسه رفتن را آغاز كردند
اجبار نيست
اختياري
يك گزينه روي ميز
گزينهاي كه هميشه انتخاب ميكنند
زيرا پاداش قابل توجهي دارد
قبل از تابستان كتابها را ميخريم
رياضي و بنويسيم سال بعد را
روزي دو صفحه رياضي
يك صفحه بنويسيم
اگر انجام دهند
در دو هفته يك فصل تمام ميشود
از هر كدام
يك فصل بنويسيم
يك فصل رياضي
بنويسيم چيست؟!
براي آنهايي كه زمان ما درس خواندهاند
و امروز مدرسهاي ندارند
همان فارسيست
اما كتابِ كار
تمرينهايي
در خود كتاب حل ميكنند
معمولاً پيش از مهر تمام ميشود
مدرسه كه ميروند
تمام فارسي و رياضي تكرار است
تكراري ميشود
مروري از گذشته
بمثابه پيش مطالعه
روشي براي يادگيري بهتر
«بابا داريم كجا ميريم؟! مقصدمون كجاست؟!»
با تعجب پرسيد
زيرا مسير خانه از اين سو بود
و ما
در سويي ديگر
- آفرين دخترم!
سؤال خوبي پرسيدي
اين مهمترين سؤال در زندگي ماست
زندگي همه
همه آدمها نياز به پاسخ اين سؤال دارند
مقصد زندگي همه ما مرگ است
ما همه به سوي مرگ پيش ميرويم
همه ما روزي متولّد ميشويم
و حركت خود را
به سوي مرگ آغاز ميكنيم
هر روز
يك روز به مرگ نزديكتر ميشويم!
قصد آموزش داشتم
گاهي كه فضا مناسب باشد
درباره حقايق دنيا حرف ميزنم
واقعيات را ميگويم
تا ياد بگيرند
قبلاً گرفته البته
اما تكرار لازم است
آموزش بدون تكرار نميشود!
«منظورم اينه كه الآن با ماشين داريم كجا ميريم؟!»
- خب، داريم ميريم نون ساندويچي بخريم براي شام!
فرصت كم است
مگر چند سال طول ميكشد تا شخصيت آنها شكل بگيرد
كودكان زود بزرگ ميشوند
قبل از اينكه بفهمي
قبل از اينكه سفت شود
بايد حك كرد
لوح درون روح و ذهنشان را
تا بهترين باشند
براي دنيا و آخرت!
قال اميرالمؤمنين (ع): «وَإِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاَرْضِ الْخَالِيةِ مَا أُلْقِي فِيهَا مِنْ شَيء قَبِلَتْهُ. فَبَادَرْتُكَ بِالاَدَبِ قَبْلَ أَنْ يقْسُوَ قَلْبُكَ، وَيشْتَغِلَ لُبُّكَ، لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيكَ مِنَ الاَمْرِ مَا قَدْ كَفَاكَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْيتَهُ وَتَجْرِبَتَهُ، فَتَكُونَ قَدْ كُفِيتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ، وَعُوفِيتَ مِنْ عِلاَجِ التَّجْرِبَةِ، فَأَتَاكَ مِنْ ذَلِكَ مَا قَدْ كُنَّا نَأْتِيهِ، وَاسْتَبَانَ لَكَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَينَا مِنْهُ.» (نهجالبلاغه، ن31)
قطعاً دل جوان همانند زمين خالى است، هر بذرى در آن ريخته شود مى پذيرد. بنابراين پيش از آنكه دلت سخت شود، و مغزت گرفتار گردد اقدام به ادب آموزى تو كردم، تا با عزمى جدّى به امورت روى آورى، امورى كه اهل تجربه مشقّت تجربه كردن آن را كشيده اند، و تو از زحمت طلب كفايت شده، و از تجربه دوباره آسوده گشته اى، و آنچه ما در صدد تجربه آن بوديم به دست تو رسيده، و قسمتى از آنچه بر ما پوشيده مانده براى تو روشن گرديده است. (ترجمه انصاريان)