سه رنگ بيشتر نداشتم
قرمز و زرد و آبي
رنگهاي اصلي
رنگ پلاستيك
همين رنگهايي كه با آب شسته ميشود
حلال در آب يعني
كه هرگز هم نفهميدم چرا به آنها ميگويند پلاستيك!
چند سال پيش كه گواش ميخواستند
براي هنر در مدرسه
اينها را براي پشتيباني آن خريده بودم
تا ظرفهاي كوچك گواش تمام ميشد
از همين سه رنگ اصلي تركيب ميكردم و جايگزين
تا اينكه ديروز...
رنگها يكي دو سالي مانده
نگران از اينكه فاسد شوند
يا خشك
ريسك بزرگي كردم
دلم را زدم به دريا
گفتم بچهها
ميخواهيد روي ديوار نقاشي كنيد؟!
استقبال كردند
گفتم لباس كهنه بپوشيد
اين هم رنگ
همه رنگها را دادم دستشان
برويد در حياط و با هم هر چه خواستيد بكشيد!
اين تابلوييست كه امروز در حياط خانه ماست
نيمهكاره مانده
رنگها تمام شده
كمي هم شرّه كرده
ميدانم
ولي خب، اولين كارشان است
با اولين باراني كه ببارد
اين تصوير از هم خواهد پاشيد
و يكبار ديگر بايد بكشند
و قطعاً هر بار بهتر از بار قبل خواهد شد
اين محصولِ كارِ گروهيِ فرزندانِ من! :)
چقدر خوشحال شدند
چقدر وقت گذاشتند
چقدر اشتياق نشان دادند
آزادي چقدر لذّتبخش است
و براي كودكان هم
وقتي انسان بتواند «آنچه ميخواهد» بروز دهد
چقدر روح انسان رشد ميكند
با اين حسّ شگفت
اينكه فضاي بزرگي را در اختيارت قرار دهند
تا هر چه بخواهي در آن تصرّف نمايي
زندگي همين است
به قول استاد حسيني (ره):
«سرور» انسان به ميزان «تصرّف» اوست
هر چه «گستره تصرّف» بيشتر
و فاعلهاي تبعي افزونتر
«شدّت سرور» فرد نيز برتر و بالاتر!