با كتاب آمد:
«اينجا بايد چي بنويسم؟!»
كتاب درسي چهارم دبستان را در دست دارد
قرار است تابستان همه تمرينها را انجام دهد
قبل از اينكه رسماً به كلاس چهارم برود!
گرفتم و نگاه كردم
پرسش انتهاي درس را ديدم:
«به اين فكر كنيد كه مادر شبيه چيست؟!»
تقصيري ندارند نويسندگان كتاب
مبناي آموزش و پرورش طبيعتاً خانوادهي استاندارد است
اين شد كه پاسخ دادم:
«عزيز دلم، بايد فكر كني كه مادر شبيه به چيه، همونو بنويسي»
و با تعجب پرسيد:
«يعني چي؟! مادر شبيه چيه مثلاً؟!»
گفتم:
«نگاه كن ببين مادر چه كارايي ميكنه
همه كارهايي كه يه مادر ميكنه رو در نظر بگير
بعد ببين شبيه به چه چيزيه»
و اينبار متعجّبتر از قبل
انگار كه درباره اورانيوم و شكافت هستهاي صحبت كرده باشم:
«خب يه مادر چه كار ميكنه؟!»
هاهاها...
خندهام گرفته بود
بنده خدا خب نديده است تا به حال
نميدانست اصلاً مادر چه كار ميكند!
اين شد كه اينطور برايش توضيح دادم:
«ببين دختر گلم!
همون كارهايي كه من تو خونه ميكنم رو
تو بعضي خونههاي ديگه مادر ميكنه
برو همه كارهايي كه من تو خونه ميكنم رو فهرست كن
بعدش به جاي پدر بنويس مادر
اونوقت ببين شبيه به چيه!»
آورد و نشانم داد
من هم آفرين گفتم، لبخند زدم و عكس گرفتم
خيلي خوشم آمد
از اينكه چه زيبا مرا توصيف كرده است! :)
نظرات
سلام: ميم مثل مريم
يكشنبه ۷ مهر ۱۳۹۸ - ۳:۰۴ صبح
پاسخ: :)
صهبا صدر: سلام آقاي موشح من چند سال پيش پيگير وبلاگ شما بودم نمي دونم اون موقع اسمم چي بود ولي اسما مختلف داشتم حتي رمز يك سايت خصوصي رو به داديد و من مطالعه كردم متاسفم كه هنوز زندگيتون به سامان نشده خدا بهتون كمك كنه واقعا ناراحت شدم
يك سوالم برام ايجاد شد يعني در اين چند سال اين دختر مادرش رو نديده؟؟؟؟
دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵ - ۹:۴۴ عصر
پاسخ: سلام. تشكر. الحمدلله زندگيمان به سامان است. سالهاست كه سامان يافته و بر سبيل نظم و ترتيبي هدفمند پيش ميرود. ولي مبتني بر خانوادهاي چهارنفري كه خودمان باشيم! بدون زحمتي اضافي! :) بله، نديده است. زيرا آن نامادري شرطي گذاشته بود: «فقط در خانه شما ملاقات بچهها ميآيم!» من هم مصرّ بودم كه هرگز اجازه ورود ايشان به منزل خود را نخواهم داد! چند بار رفتند مدرسه و بچه را از كلاس كشيدند بيرون و يا در زنگ تفريح ديدند كه خود مريم ناراضي شد و به نزدم شكايت آورد كه آبرويم در مدرسه به مخاطره افتاده و پيش همكلاسيها... به مدرسه اخطار كردم كه به ايشان اجازه ورود ندهيد، زيرا هم مانع تحصيل مريم ميشود و هم شخصيت او را نزد همكلاسيها مخدوش ميكند. مدرسه هم همكاري نمود. تعلّق ايشان به فرزندان به قدري نيست كه خود را به زحمت بياندازند. بچهها هم اصلاً نه سراغي از او ميگيرند و نه يادش ميكنند. گاهي هم كه من قبلترها تعمّداً براي سنجش حال و هواي بچهها نامي ميبردم، عكسالعمل تند نشان ميدادند از بيزاري. آن يكسالي كه بچهها را گرفته بود به زور مأمور كلانتري، كارهايي كرده كه بيزاري پديد آورده. مانند تنها رها كردن بچهها در خانه، يا در حياط مجتمع، آن هم بچههاي يكي دو سه ساله!!! موفق باشيد. سپاسگزارم كه پيگير شديد و سراغ گرفتيد. در پناه حق.
سحر: طفلك... مادرش كجاست مگه؟ مگه ميشه بجاي اسم مادر، پدر گذاشت؟ گيرم كه همه اين كارها رو هم بكنه. مهر مادري يه چيز ديگه س
جمعه ۲۶ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۰:۲۰ عصر
پاسخ: بله ميشود. گاهي ميشود به جاي پدر مادر گذاشت و گاهي هم به جاي مادر پدر. چه بسا مهر پدري كه از مهر مادري بيشتر و چه بسا زحمت مادري كه از پدري بيشتر. شرايط متفاوت است و انسانها فرق ميكنند. تشكر.
مجله پارسي نامه:
كاربر گرامي، سلام
در تاريخ
شنبه 95 شهريور 6 نوشته شما با عنوان
ميم مثلاً مادر برگزيده شده و در جايگاه
پيوندها در
مجله پارسي نامه قرار گرفته است. دبير تحريريه ي اين انتخاب و دبير سرويس آن
هما . ص بوده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
شنبه ۶ شهريور ۱۳۹۵ - ۱:۰۵ صبح
پاسخ: سپاسگزارم.
بهشتم: سكوت پر بهتر از گفتن
پنجشنبه ۴ شهريور ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۰ صبح
پاسخ: ممنون!