نظرات
عمه: سلام.من ازمخاطبان همشيره ي گرامي هستم مدتيه ازايشون بي خبرم لطفا درصورت امكان بهشون بفرماييد خبري ازخودشون بدهندوياگر وبلاگنويسي راتعطيل كردندشما اينجا برايم بنويسيد.باتشكر عمه
جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵ - ۷:۱۱ صبح
پاسخ: اتفاقاً همين ديشب خدمتشان بوديم. ظاهراً ايشان هم تلگرامي شدهاند و ديگر فرصت و وقتي براي وبلاگ ندارند. درون خانواده، ميان اقوام، يك كانال قوي تلگرامي تشكيل شده و همگي دورهم مشغول تبادل اطلاعات و ارتباطات ميباشند! فقط جاي بنده در كانالشان خاليست انگار! آن هم به اين دليل كه بنده عضوي از اين شبكهها نيستم. به نظر ميرسد با قدرت گرفتن تلگرام، بايد با رسانهاي به نام «وبلاگ» خداحافظي كرد! موفق باشيد.
محمد نجفلو: سلام ، من به مشكلي برخوردم كه پشتيباني پارسي بلاگ جواب نميده ، تو اين آدرس وبلاگم عكس پروفايلم رو تو دوران نوجواني گذاشتم كه الان با سرچ اسم و فاميلم تو گوگل عكسم مياد ، هيچ دسترسي اي به وبلاگ ندارم ،اگر با مدير پارسي بلاگ در تماس هستيد لطفا بهشون اطلاع بديد تا كل ديتاي مربوط به من رو حذف كنن ، ممنون
چهارشنبه ۱۶ تير ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۱ عصر
پاسخ: سلام. قوانين رايج در مديريت سرويسهاي وبلاگ چنين است: مالك يك وبلاگ فردي شناخته ميشود كه رمز وبلاگ را دارد و يا ايميل او در هنگام عضويت ثبت شده باشد. در غير اين دو صورت، شما مالك آن وبلاگ شناخته نميشويد. اين هم دليل روشني دارد. فرض بفرماييد فرد الف خود را مالك وبلاگ فردي ديگر معرفي نمايد كه نه رمز آن را دارد و نه ايميل آن را. حالا اگر مديران سرويس به دستور او، وبلاگ را حذف نمايند يا محتواي آن را تغيير دهند و بعد مالك اصلي پيدا شود و شكايت كند، چه كسي پاسخگو خواهد بود؟! امنيت اطلاعات در يك سرويس وبلاگ ايجاب مينمايد كه هيچ تغيير و تصرّفي در وبلاگها صورت نگيرد، جز آنكه مالك رسمي آن درخواست نمايد. به جز رمز وبلاگ و ايميل مالك، چه راه ديگري ميشناسيد كه بتواند مالكيت يك وبلاگ را محرز كند؟! الحمدلله تشابه اسم و فاميلي هم كه در كشور ما زياد است. بنابراين اين حق را به مديران سرويس پارسيبلاگ بدهيد كه نتوانند به خواسته شما عمل نمايند. بنده البته در حال حاضر مسئوليتي در پارسيبلاگ ندارم و مدير سرويس نيز از بنده نميپذيرند چنين خواستههايي از ايشان داشته باشم. اما اگر راهي مستقيم ميخواهيد تا با مدير پارسيبلاگ در تماس باشيد، از طريق پارسييار اقدام بفرماييد. در اين نشاني براي ايشان پيام بگذاريد:
http://modir.parsiblog.com/me موفق باشيد.
sarv: بسيار ممنونم از قدرتي كه در كلامتون به بنده القا فرموديد
خوشحالم از بحثي كه صورت گرفت و عذرخواهم بابت دانش ناقص بنده در برابر آگاهي كامل شما و همچنين عذرخواهم بابت اينكه اگر درخواست نابه جايي انجام دادم.
موفق باشيد بزرگوار
التماس دعا
دوشنبه ۱۴ تير ۱۳۹۵ - ۳:۳۲ عصر
پاسخ: بنده سپاسگزارم. در پناه حق.
[ادامه پاسخ]: اما وقتي به جامعه ميرسيم، مدلهاي متفاوتي با انسانشناسي وجود دارد. جامعه در معرض خطرات و آسيبهاي بيشتري از فرد است. نه تنها آسيبهاي فرهنگي كه آسيبهاي امنيتي و سياسي و اقتصادي هم هست. دشمن هم هست. جنگ نرم و تهاجم فرهنگي هم هست. اغراض و اهداف سلطهجويانه هم هست. حاكميت و دولت از اين رو نميتواند به سادگي تصميم بگيرد و نياز به شوراهاي بزرگ كارشناسي دارد. شما بيولوژيست هستيد. اين وظيفه شماست. بايد ساير بيولوژيستها و كارشناسان مربوطه را جمع كنيد. در گروههاي كارشناسي بايد تصميم گرفته شود. وزارت بهداشت كارشناساني دارند كه آنها هم بيولوژيست هستند. اگر نسخهاي در نهايت پيچيده شد قطعاً بايد به آن عمل كرد. اما اينكه مثلاً چون مني، در يك وبلاگ، شروع كنم به فضاسازي و فرهنگسازي، من پاسخي علمي ندارم كه حجّت و دليل باشد و بتوانم از كار خود دفاع كنم. اما در اين مدت ترنسها چه كنند؟! تا زماني كه شوراهاي كارشناسي تصميم دلخواه آنها را نگرفتهاند؟! كاري را كه يك انسان خداپرست ميكند. در محدوده جبر پيرامون، «با اختيار خود» عمل صالح انجام ميدهد...
دوشنبه ۱۴ تير ۱۳۹۵ - ۲:۵۶ عصر
پاسخ: ...انسان يك موجود مختار است و بايد «رفتار خود را بسازد» نه اينكه تحت تسلط جبر محيط رفتار نمايد. اسرائيل هر روز بمب بر سر مردم غزه ميريخت، 22 روز. هر روز بمبهاي خوشهاي و شيميايي. مردم غزه بايد چه كنند؟! آسيب روحي مردم غزه بيشتر است يا مني كه ترنس به دنيا آمدهام؟! البته كه هر آسيبي و دردي جاي خود را دارد و بايد به همه معلوليتها و نقصها و گرفتاريها و رنجها و فقرها و بيماريها و ظلمها و بيعدالتيها، متناسب با شدتشان و گستره تأثيرشان در جامعه پرداخت. دغدغه شما قابل تقدير است. اما هر كاري بايد از مسير خود به انجام برسد. اميدوارم در تشكيل گروههاي تخصصي بررسي اين موضوع موفق باشيد و خداوند وعده داده هر كه را در مسير تحقق دين و اعتلاي توحيد گام بردارد نصرت و ياري نمايد. اگر به خاطر رضايت خداوند براي رفع مشكل بندگان خداوند اقدام نماييد، آن دستهاي از بندگان كه نقص ترنس در خلقت خويش دارند، قطعاً امداد خداوند شامل حال شما خواهد بود و ما از خداي حكيم جز اين نديدهايم و توقع ديگري نداريم. ياعلي
sarv: اميدوارم از بحثي كه بر سر اين موضوع ميكنم آشفته نشيد.
اما آقاي موشح بنده يك بيولوژيست هستم و شك نداشته باشيد روي اين موضوع برحسب حساسيتم تحقيق هم كردم!!!
بنده به هيچ وجه مدعي نشدم كه روان اصل و كالبد فرع!!!
فقط عرض كردم اين افراد احساس ميكنند كه روان آن ها در پيكيري با جنسيت ديگر محبوس شده.بررسي هاي پزشكي و معاينه فيزيكي و هورموني اين افراد سلامت كامل را نشان ميدهند اما براساس روانپزشكي اين افراد نارضايتي از جنسيت و انكار آن را دارند.
اما واقعا براي اين افراد دليل ژنتيكي يا حتي آناتوميكي براي ايجاد اين تراجنسيتي شون وجود داره و يا حتي تفاوتي در مغز اين افراد با انسان هاي معمولي هست؟؟!!
بايد بگم شواهدي در دنيا مطرح شده كه بحث ژنتيك و بيولوژي رو مطرح ميكنه. مغز زن ها و مردها از نظر زيست شناسي داراي تفاوت هاي در ساختار خودش هستش. يه سري از مطالعات نشان داده كه ساختار مغز افراد ترنس شباهت زيادي به جنسيت مورد نظرشون و مورد تقاضاشون داره.
يه سري تحقيقات رو مطالعه كردم زياد هست تقريبا اما يكيش كه در اسپانيا انجام شده بود به كمك دستگاه mri مغز 24 تراجنسي مرد و 18 تراجنسي زن رو قبل و بعد از هورمون تراپي هم انجام دادن، نتيجه تحقيقاتشون كه منتشر شده نشون داده بود حتي پيش از هورمون تراپي ساختار مغزي افراد ترنس شباهت بيشتر به جنسيت مورد نظر اونها داره. ترنس هاي مرد ناحيه ساب كورتيكال نازك تري نسبت به بقيه دارن چيزي كه در مردان طبيعي همينطوري و مشابه است. و يا در در ترنس هاي زن در نيمكره راست خودشون قشر نازكتري دارند كه اين از خصوصيات مغز زنان هستش و بعد از نتايج تحقيقاتشون اين رو مدعي شدن كه اين خصوصيات بعد از هورمون تراپي حتي بيشتر مي شود. به هرحال تحقيقات و پژوهش زيادي در اين زمينه صورت گرفته كه ميتونه بگه كه ترانس سكچوال يك زمينه بيولوژيكي داره هرچند كه تمام آزمايشات فيزيكي آنها سالم بنظر ميرسد و شايد روح روان آنها در مرحله اول مورد بحث اصلي قرار گرفته شود.
و اما اين مسئله كه فرموديد كه بهتر است يه سري از مسائل رو چراغ خاموش برطرف كرد نميدونم چرا نميتونم بپذيرم، شايد به اين خاطر بوده كه از نزديك شاهد زندگي يكي از اين افراد در خوابگاه بودم و با مسائلي رو به رو بوديم كه شايد هركسي اين مسائل رو حتي نديده باشه.
دوشنبه ۱۴ تير ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۴ عصر
پاسخ: ... اگر هم سقوط نماييد، باز هم پاداش از آن شماست. نامتان را بزرگ خواهند داشت كه خوب تلاش كردهايد. «دين» همين است، راهي براي حل مشكلاتي كه ما از ماهيت آن مطلع نيستيم. چون طراح اين مكانيزم پيچيده نيستم. ما مكلف به تكليف هستيم و نه نتيجه. دنيا اساساً نتيجهمحور نيست، تكليفمحور است. زيرا اختيار ما محدود است و توانمان اندك و جبر محيط فراوان. با بچههايم كه ميخواهم از «محدوديتها» بگويم، ميپرسم: «آيا ميتوانيد همينطور كه نشستهايد از روي زمين بلند شويد و پرواز كنيد؟!» ميخندند و مسخرهام ميكنند كه: «اين چه حرف خندهداريست!» بعد ميگويم: «اين جبر محيط است. ما مجبوريم روي زمين راه برويم، زيرا جاذبه زمين از ما قويتر است». ارادههاي پيرامون بر ما غالب ميشوند و هواپيماي ما گاهي سقوط ميكند. اما مسأله اين نيست. مسأله اين است كه در همان محدودهاي كه «اختيار» داريم چه ميكنيم! ما «انسان» را كامل نميشناسيم. اما هدايت اين بدن شگفتانگيز را به ما سپردهاند. آنچه امروز نتيجه تحقيقات درباره با ترنس نشان داده است را شما ديروز نميدانستيد. قطعاً نتيجه تحقيقاتي كه فردا صورت خواهد گرفت را هم امروز نميدانيد! وقتي گذشته علمي بشر را مينگريم، دچار ترديد ميشويم در پذيرش سريع حرفهاي امروز. زيرا آيندهاي هم هست كه احتمالاً داشتههاي امروزمان را به چالش ميكشد. بله، ما هر روز مكلف به دانش همان روز هستيم. شما ميفرماييد ساختار مغز اين انسان متفاوت با جسم وي شكل گرفته است. باكي نيست. قبول. يك روز لاله و لادن در همين كشور به دنيا آمدند و از سر به هم متصل بودند. رنج آنها بيشتر بود يا يك ترنس؟ فردي كه فلج متولد ميشود. تمام زندگياش در رنج و زحمت. بله... رنج روحي سختتر از رنج جسميست. فرد ترنس در معرض آسيب روحي شديدتريست. زيرا او را به انحراف و گناه متهم ميسازند. اما به فلج ترحّم كرده و لطف مينمايند. خب، آسيبهاي دنيا كه يكسان نيستند. بالاخره وقتي مغز با جسم سازگار نيست (طبق فرمايش شما) اين يك آسيب است، بايد چه كرد؟! تا جاييكه علم بتواند كمك نمايد، خب جراحي نمايند. انجمن محتا هم مجال خوبيست كه اين افراد دور هم جمع شوند و راهكارهايشان را به اشتراك گذارند و به هم كمك كنند...
sarv: اما سعي ميكنم از اين نگاه كه شما مطرح كرديد به اين موضوع بپردازم و كمي تامل كنم.
ممنونم از اينكه وقت گذاشتيد و بحث كرديم.
دوشنبه ۱۴ تير ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۴ عصر
پاسخ: انسان موجود شگفتآور و پيچيدهايست. و از آن پيچيدهتر اينكه چطور ميتوان اين ساختار شگفت را هماهنگ و متعادل نگهداشت. خداوند عجايب فراواني در بدن ما خلق كرده است و هر روز كه محققان بيشتر تدبر مينمايند، به پيچيدگيهاي تازهتر و شگفتآورتري ميرسند. از اينكه بنده را لايق دانستيد و شايسته، تا اين بحث را طرح بفرماييد سپاسگزارم. من اما به خوبي شما قطعاً نميتوانم وارد مباحث بيولوژيك و فيزيولوژيك بدن انسان شوم و اين تخصصيست كه شما ساليان سال براي آن زحمت كشيده، بهتر ميدانيد و خوبتر تشخيص ميدهيد. اما با مثالي ميخواهم نكتهاي را كه به ذهنم ميرسد عرض نمايم. قرار است شما خلبان هواپيمايي باشيد كه از نقطه الف به نقطه ب محمولهاي را حمل مينمايد. اين يك مأموريت است كه اگر به خوبي انجام دهيد، پاداشي در انتظار است و اگر شكست بخوريد، مجازات. شما مهندس هواپيما نيستيد و نه طراح آن. قطعاً نميدانيد با چه مكانيزمي تعادل هواپيما حفظ ميشود و نميدانيد چگونه سوخت مثلاً در بدنه هواپيما ميچرخد تا به موتور برسد. اصلاً نياز هم به دانستن اين موارد نداشتيد خب. به شما آموزش هدايت هواپيما را ميدهند. اينكه اگر اهرم الف را بكشيد اتفاق ب ميافتد. حالا... شما در هدايت پرواز متوجه ميشويد كه هنگام كشيدن اهرم الف اتفاق ب نميافتد، چيزي خراب است. تكليف چيست؟! آيا فرصت اين هست كه يك دوره آموزش مكانيك هواپيما ببينيد؟! خير، با برج مراقبت تماس ميگيريد. آيا آنها ميتوانند به شما كمك نمايند؟! چگونه؟! آنها فوراً تيمي از بهترين تكنيسينهايشان را جمع ميكنند. يك گروه تشكيل ميدهند. به صورت آنلاين و در تماس با شما، مسأله را تحليل و بررسي مينمايند و شما را هدايت ميكنند. اينجا شما بايد اطاعت كنيد. راهي جز اين نيست. شما هواپيما را نميشناسيد و آنها ميشناسند. حالا اگر به مقصد برسيد پاداش در انتظار شماست...
sarv: هستند خيلي از افراد ترنسي كه به خاطر پذيرفته نشدن اونها در جامعه خونه نشين شدن
هستند افراد ترنسي كه به خاطر پذيرفته نشدن دست به خودكشي زدن
و همچنين هستند چنين افرادي كه از ادامه تحصيل در جامعه شون دست كشيدن!!!
راستش گاهي اوقات فكر ميكنم تو جامعه و دولت هامون بايد يه هدفي معين بشه براشون و براشون سود و منفعتي درونش باشه تا براش كاري انجام بدن و يا اينكه از طرف يه گروهي(بيماران) شديدا درخواست بشه، اما اين دسته از افراد بنظرم تو جامعه ي ديني و اسلامي ما كه حتي دين خدا هم اين مسئله رو پذيرفته و براش فتوا هم داريم فراموش شدن و كسي به اونها نمي پردازه!!
درسته شايد اين جامعه 150 هزاري يا 170 هزاري تو جامعه 80 ميليوني خيلي قابل توجه نباشه اما باوركنيم كه ما در قبال يك نفر انسان هم مسئول هستيم چه برسه...
كاش تو جامعه مون حركتي بشه!!!
شايد بايد اين افراد خودشون براي خودشون كاري كنن و استقلال و عزت نفس خودشون حفظ كنن و محكم در برابر اين ناملايمتي ها بايستند، اما واقعا بيايم قبول كنيم اين هر كسي نميتونه از پس اين فشار درد بربياد و خيلي هايي هستن كه فقط نياز به قبول شد دارن نه حتي درك كردن
فقط پذيرفته شدن
همين.
دوشنبه ۱۴ تير ۱۳۹۵ - ۸:۴۳ صبح
پاسخ: [ادامه پاسخ] ... اما هدف ما صلاح فرد و جامعه است. طرح اين موضوعات در جامعه، به صورت باز، آسيبهايي دارد كه پوشيده نيست و ميشود مفصل روي آن بحث و گفتگو كرد. مثال: بانك شما بدهي داشته باشد، اقتصاددانان ميگويند نبايد اين خبر را منتشر كنيد. با انتشار آن «قطعاً» بانك شما ورشكست خواهد شد. زيرا هجمه مردم را براي برداشتن پولشان از بانك سبب ميشود. بعضي آسيبها اينطورند. مثل ايدز و سرطان و معلوليت نيستند. بايد چراغخاموش آنها را رفع كرد. روشن شدن چراغ دقيقاً همان رويداديست كه آسيب را صدچندان مينمايد. مسائل مرتبط با روابط جنسي و جنسيتي چنين ويژگيهايي دارند. اگر «خبر بدهي» بانك يك مسأله بحراني و امنيتي در علم اقتصاد شناخته ميشود و هيچ فرد آگاه به علم اقتصاد نميپذيرد اين مسأله علني شود، حتي خود غربيها؛ چه كينزيها و چه مانيتريستها، در فرهنگ نيز مسائل اينچنيني «بحرانساز و آسيبزا» هستند و بايد با دقت حل و فصل گردند. حتي در امور باليني نيز، به كرّات مشاهده ميفرماييد كه فرد روانكاو تشخيص ميدهد نبايد به خود بيمار حتي بگويد كه بيماري وي چيست! چه بسا اگر به خودش بگويند، استرس وي افزايش يافته و مثلاً شبادراري وي مضاعف شود. دقت بفرماييد كه همه چيز با شفافسازي و افشاگري حل نميشود. حالا... در موضوع مورد توجه شما، خب يك عدهاي شايد معتقد باشند بايد «فرهنگسازي» كرد. خب يك عده ديگر هم معتقدند نبايد. تكليف چيست؟! تكليف روشن است، ابتدا بايد بحث را در يك محيط آكادميك و علمي، در دانشگاه مثلاً، در يك هيئت علمي، مورد بحث و بررسي متخصصين قرار داد. اگر در نهايت جامعه علمي به اين تشخيص رسيد كه «فرهنگسازي» لازم است، بعد اقدام كرد. در هر صورت اگر كاري نماييم كه «علمي» نباشد، فرداروز نميتوانيم از كار خود دفاع نماييم و اگر مسمان هم باشيم، نميتوانيم پاسخي در برابر پروردگار داشته باشيم. چه «ما باشيم و طبيعت» و چه «ما باشيم و خدايي كه ما و طبيعت را خلق كرده»، در هر دو صورت، هيچكدام از ما حق نداريم بدون دانش كافي و تجربه دقيق و نتيجه علمي قابل پذيرش، فرهنگ جامعه را بر هم بزنيم. زيرا مطمئن نيستيم پس از آن چه رخ خواهد داد و چه آسيبهايي متوجه «انسانيت» خواهد شد.
اسپمر: ايني كه اينجا كامنت گذاشته به نظرم اسپمر هست، اينها بطور سازماندهي شده مشغول كامنت گذاري در اين مسأله در وبلاگهاي پربازديد هستند. چون در خيلي از وبلاگهاي پربازديد امثال اين كامنت را ديده ام بهرحال سايت زير را هم مي تونيد بهش لينك بديد
http://mobahathah.ir/showthread.php?tid=443دوشنبه ۱۴ تير ۱۳۹۵ - ۸:۲۳ صبح
پاسخ: تشكر از توجه و دقت شما.
sarv: با تمامي مواردي كه مطرح نموديد موافقم و همچنين دانشتون رو تو اين زمينه تحسين ميكنم. اما با اينكه فرموديد شايد بايد با خود اين جامعه كوچك ارتباط گرفت، مخالفم!!!
اما چرا بايد با خود اين افراد ارتباط گرفت و اونها رو متقاعد كنيم كه اين مسئله رو علني نسازدند؟؟!!!
مگر مي شود چنين چيزي از اين دسته از افراد خواست؟؟؟!!
چطور مي شود از فردي كه به خاطر تحمل درد دروني، و فشارهاي شديد رواني و قبول اين واقعيت تلخ چنين چيزي رو از اونها خواست؟؟!!
چرا جامعه بزرگ مردممون رو آگاه نكنيم؟؟
خب برويم و اين درخواست رو از ديگر سندرمي ها و يا حتي معلولين و وافراد مبتلي به HIV... غيره هم داشته باشيم به اونها هم بگيم كه از افراد جامعه خودتون توقعي نداشته باشيد و سعي كنيد كه اختلال و بيماري خودتون رو هويدا نسازيد!!!!
در صورتي كه تمامي اين مواردي كه گفتم اختلال جسمي و بيماري است اما افراد ترنس سكچوال فقط تمايل به حالتي رو ميكنن كه متاسفانه از كالبد آن محروم هستن.
بنظر من بايد اين فرهنگسازي حتي جهاني بشه كه شاهد تيرباران شدن افراد ترنس در پاكستان و غيره نباشيم و كمي از نگاه هاي منفي افراد جامعه مون نسبت به اين افراد كم كنيم و از جهتي كه به مردم نسبت به اين حالت آگاهي بديم، هنوز هستن خيلي از خانواده هايي كه نميخوان بپذيرن اين تناقض رواني و جسمي رو در فرزندانشون و با عدم آگاهي و حتي نگراني از نگاه هاي افراد جامعه مون فرزندشون طرد ميكنن. و آگاه سازي افرادي كه قصد بارداري دارندكه و شايد بهتر هست آگاه سازي خانواده هاي اونها كه يكي از عوامل اساسي ايجاد كننده، محيط هاي تحت استرس براي مادران باردار در دوران بارداري است كه ميتونه يكي از عوامل نقص كار مكانيسم هورموني در جنين باشه.
اميدوارم برسه روزي كه من و وقتش رو پيدا كنم و عميقا رو اين اختلال هويت جنسي بتونم كا كنم.
دوشنبه ۱۴ تير ۱۳۹۵ - ۸:۱۷ صبح
پاسخ: خب اين دوست عزيزمون لطف كردند و لينك خوبي را ارسال نمودند:
http://mobahathah.ir/showthread.php?tid=443 اما، يك سؤالي از شما دارم. و آن اين كه شما اين قطعيت را از كجا آوردهايد: «افراد ترنس سكچوال فقط تمايل به حالتي رو ميكنن كه متاسفانه از كالبد آن محروم هستن». دقت بفرماييد به اين جمله. اين عبارت همراه با يك قضاوت خيلي محكم و متأسفانه به شدت مشكوك است. اينطور جزمي نظر دادن شايد نياز به حداقل تحقيق و پژوهشهاي فراوان دارد كه حتي پژوهش نيز در چنين مواردي نميتواند به سادگي اينطور قطعي حكم دهد. اين عبارت مدعيست: «روان اصل است، كالبد فرع، اگر فردي احساس الف دارد، اما جسمش ب است، پس ايراد از جسم اوست» و شما اين فرد را با ايدز مقايسه فرموديد! اين به نظرم بيانصافيست و نميتوان آن را علمي دانست. در حاليكه معمولاً «روان» را تابع «جسم» ميدانيم. فرض بفرماييد انساني كه خود را «ميمون» تصوّر ميكند، روانشناسان با او چه برخوردي مينمايند؟! قطعاً يك اختلال رواني مانند شيزوفرني و دو قطبي و اينطور عناوين به وي ميچسبانند و ميفرستند براي دارودرماني. هيچ روانشناسي نشنيدهام بگويد: «بياييم به اين ادراك او احترام بگذاريم و احتمال بدهيم كه او واقعاً يك ميمون است و ايراد از جسم وي است كه به شكل انسان تكوّن يافته». بنابراين، معمول دانشمندان وضعيت جسمي را اصل در تعريف موجود ميدانند و حالات رواني او را ناشي از همين تكوّن جسمي. حتي ريچارد داوكينز به حدّي وضعيت مادي و جسمي بشر را اصل ميداند كه «فرهنگ» و «سنتها» و «آداب» اجتماعي را نيز در قالب «مِم»هايي ميداند كه زاييده فيزيولوژي و ژنتيك بشر است. من معتقدم بايد برخورد علمي با اين قضيه شود. اينكه آيا وضعيت بارداري مؤثر در پيدايش آن است كه احتمال بسيار قوياي هم هست، اين بايد تحقيق شود. اگر نتيجه مثبت بود، بله، موافقم، حتماً بايد زنان باردار آگاه شوند. خيلي از احكامي كه در اسلام براي زن باردار گفته شده است، حتي در انعقاد نطفه، بعيد نيست با تحقيق معلوم شود كه چه آسيبهاي غيرقابل جبراني در تكوّن رواني و جسمي نوزاد ميگذارد....
[ادامه پاسخ]: ... پاسخ به اين سؤال دشوار نيست، زيرا جايگاه ما در «انديشه» مشخص است. ما يا اينطور خود را توصيف ميكنيم: «ما هستيم و دنيا» يا اينطور: «ما هستيم و خدايي كه ما و دنيا را خلق كرده است». اين دو نگرش، دو شيوه متفاوت در «انديشيدن» پديد ميآورد و دو راهكار مختلف پيش روي ما مينهد. غربيها معمولاً پس از رنسانس، با نگرش نخست ميانديشند، ولي ما تلاشمان بر اين است كه بر نگرش دوم مصرّ باشيم. اگر ما باشيم و طبيعت، ما باشيم و انسانيت، ما باشيم و پديدههايي كه ميبينيم، قضاوت ما شايد چندان با غربيها تفاوت نكند. به همان نتايج ميرسيم يعني. اما با يك سؤال مهم مواجه هستيم: «آيا همه متغيّرها را ديديم و قضاوت كرديم؟» مگر ما موجودي هستيم كه «همهچيز» را ببينيم و «همهچيزدان» باشيم؟! خب، انسان غربي چون معتزلي شده، حتي اگر ديندار بوده، خدا را از معادله خارج كرده، او طبيعتاً عجيب نيست به اين نتيجه برسد: «همه چيز را نميدانم، ولي چاره چيست؟ به هر چه كه ميدانم بايد عمل كنم، ولو نادرستي آن بعداً معلوم شود!» اين گزاره، پايه علمي تمام نظريات تجربي امروز غرب است، خصوصاً در انسانشناسي و روانكاوي. اما انسان خداپرست فرق دارد. او معتقد است «خدا ما را رها نكرده» و هر چه ما نياز داريم براي رسيدن به سعادت، به ما داده است. چنين فردي نميگويد اگر كودك را از بعضي خواستههايش محروم كردي، عقدهاي ميشود و اديپي و الكترايي! بلكه خداوند را «محوّل الحول و الاحوال» ميداند، يعني خدا حالات انسان را تغيير ميدهد. اينجا عبادت راه چاره ميشود. انسان آمده است تا عبوديت كند و اگر اينطور شود، خدا او را متحوّل ميسازد و اين تحوّل در احوال و اميال و خواستههاي وي تأثير مينهد. انسان عوض ميشود. ...
دوشنبه ۱۴ تير ۱۳۹۵ - ۵:۵۹ صبح
پاسخ: ... انسان تغيير ميكند. اين مطلب اول. اينكه بايد اساساً تمايلات «غيرمتعارف» را از تكوين «غيرمتعارف» تفكيك كرد. اولي ميتواند ناشي از تربيت و شرايطي باشد كه فرد در گذشته خود داشته و اين مطلبيست كه ما آن را به استناد متون ديني خود قابل تغيير ميدانيم. البته نه مثل روانشناسان پيش از زيگموندفرويد و آلفردكينزي، با برق وصل كردن و شكنجههاي روحي و جسمي، بلكه صرفاً با عبادت و توكّل به خدا و دعا كردن. اما درباره تكوين، خب ما انسانهايي داريم كه به جهت حملات اتمي آمريكا به ژاپن، يا همين دهههاي اخير به عراق، با بيماريهاي عجيب به دنيا آمدهاند و اندامهاي غيرمتعارفي داشتهاند؛ دست و پاي كم و زياد. اينها كه گناهي نكردهاند. تكليف خود را دارند و به حسب توان و قدرت خود هم رفتارشان محاسبه ميگردد. بهشت و جهنميبودنشان هم به حسب عمل به تكليفيست كه دارند. اما مطلب دوم؛ اينكه آيا بايد فرهنگسازي كرد؟! براي چند درصد؟! گاهي پديدهاي فراوان ميشود؛ اپيدمي يعني، بله، بايد توجه مردم را جلب نمود. اما حالا آمديم و يك در ده هزار يك اتفاقي افتاد. آيا بايد همان يك در ده هزار را بياوريم و با خودش صحبت كنيم، يا همه مردم را بياوريم و توجيه كنيم؟! به نظر نميرسد اين مسأله را ضرورت داشته باشد عمومي طرح كنيم. البته خوب است اگر يك فردي يافتيم، اطرافيان درجه يك و دو او را توجيه نماييم. يعني فرهنگسازي در پيرامون زندگي شخصي وي. اما زندگي اجتماعي را، به جاي اينكه تمام جامعه را درگير نماييم، آيا شايستهتر نيست كه وي را توجيه كنيم تا اين مسأله را به صورت راز نگهدارد و علني نسازد، تا جايي كه ميتواند البته. در هر صورت در هر مسألهاي مهم اين است كه صلاح فرد و جامعه را در نظر بگيريم و هيچ فردي آنقدر علم ندارد كه صلاح فرد و جامعه را در تمامي عوالم درك نمايد، جز خداوند حكيم. قبل از اين دنيا، عالمي ديگر بوده، در كنار اين دنيا هم عوالم ديگري وجود دارد، بعد از اين دنيا و نابودي آن نيز عالم ديگري وجود خواهد داشت. صلاح انسان در تمامي اين عوالم را فقط خداوند درك ميكند و لذا ما تصميم را به او واميگذاريم. ترنس به معناي «رواني» آن را «دين» نپذيرفته است ظاهراً. نميدانم آيا توانستهام مطلب شما را به درستي بفهمم؟! اميدوارم كه اينطور باشد. اگر نيست بفرماييد. تشكر.
sarv: سلام
جناب آقاي موشح ضمن قبولي طاعات و عبادات امروز به اين جهت كه تعداد بازديد از وبلاگ شما تعدا قابل توجهي هستش تصميم گرفتم اين كامنت رو بذارم و ازتون درخواست كنم كه از حالت «ترنس» كه متاسفانه تو جامعه ما يك بيماري و حتي بدتر از اون يك انحراف قلمداد ميشه، پست هاي پرمحتوايي بذاريد تا بلكه در فرهنگسازي براي مردم قدمي برداشته باشيم.
موفق باشيد
دوشنبه ۱۴ تير ۱۳۹۵ - ۴:۳۹ صبح
پاسخ: سلام. اگر بگويم اطلاعات زيادي درباره بايسكژواليتي و ترنسكژواليتي دارم حرف درستي نزدهام. اما سالهاي آخر دهه هفتاد كه در دفتر مطالعات و تحقيقات زنان كار ميكردم، به حسب ضرورت كاري، مطالعاتي در اين زمينه داشتم. اين است كه ابتدا تقسيماتي كه در نظرم مانده را عرض مينمايم. تمام موضوعات مرتبط با اين مسأله را كه جمع كنيم، با دو دسته از افراد مواجه هستيم؛ آنانكه فيزيكي دوگانه هستند و آنانكه به صورت رواني و رفتاري. در مواضع ديني ما، قسم اول يك پديده تكويني تلقّي شده و احكام مربوط به خود را دارد. فقه ما آن را به دو گروه تقسيم كرده است؛ آنانكه بيشتر به يك سمت كشيده شده و از نظر جسمي به مرد بيشتر يا به زن شباهت دارند و گروه دوم همان خنثاي مشكله است كه بيشترين چالش را ايجاد نموده است؛ يعني وضعيت فرد كاملاً نامشخص بوده و در ميانه قرار دارد. قطعاً اين پديده يك امر غيرمربوط به اختيار انسان است و طبيعتاً واژه «انحراف» يا «گناه» در آن معنا ندارد. انساني كه مثلاً با چهار دست به دنيا ميآيد، اين نه «منحرف» است و نه «گناهكار». زيرا گناه جايي معنا دارد كه در «رفتار» باشد و «اختيار» در آن راه داشته باشد. ظاهراً ارتباط خنثاي مشكله با هر دو جنس ديگر نيز بلااشكال است. اما مسألهاي كه شما به آن اشاره فرموديد به نظر ميرسد بيشتر مربوط به بحث «رواني» و «فكري» ترنس باشد. اين دعواييست كه مدتهاست بين اديان و «دنياگرايان غربي» رواج دارد. روانكاوان پس از فرويد اصرار دارند كه «روان» انسان را امري قطعي و خارج از اختيار تلقّي نموده و داير مدار «تكليف» و «امر و نهي اجتماعي» ندانند. اينكه ما مجاز نيستيم فردي را امر نماييم تا مخالف «اميال» خود عمل نمايد. بحث اينجا اين است كه مثلاً فردي تمايل به جنس موافق دارد، يا به هر دو جنس، يا در «رفتار» و «افكار» خود و يا صرفاً در «خواستن». بحث اينجا اين است كه آيا ما نيز چون روانشناسان پيش از فرويد معتقديم «روان» قابل تغيير است و ميشود «اميال» را متحوّل كرد، يا چون روانكاوان امروزين اصرار داريم كه هر فرد بايد همانطور كه «هست» به رسميّت شناخته شود، حتي اگر تمايلات هموسكژواليتي داشته باشد...