در پست قبلي عرض كردم كه به جمعبنديهاي جديدي در تحليل مشكلات خانوادههاي جوان ايراني رسيدم. فعلاً مطلبي را به صورت قطعي بيان نميكنم، فقط طرح اجمالي ذهني خود را در قالب چند نمودار نمايش ميدهم. توضيح كاملتر را به زماني ديگر موكول مينمايم.
نظام حقوق خانواده به تبع شرايط سياسي حاكم بر جامعه در اعصار گذشته به تدريج رو به تبعيض ميرفت و نسبت حقوق زن نسبت به حقوق مرد تضعيف غيرقابل انكاري مييافت. نسبتي كه از نظام سلطنت ناشي ميشد. اين نسبت از طرف متدينين تأييد نميشد. از همين رو، نحوه تعامل علماي اعلام با زنانشان زبانزد خاص و عام شده و در كتب سيره مورد توجه قرار گرفته و از رفتار آنان با خانواده به نيكي ياد ميشد.
دموكراسي غربي به تبع تفكرات و نوشتههاي تئوريسينهاي خود، مانند «جان استوارت ميل» و پس از بروز و ظهور نهضت فمينيسم و تلاش زنان در ارتقاء حقوق خود در جامعه و خانواده فرايندي را طي كرد كه به برابري كمّي حقوق زن و مرد رضايت داد. در نظام فئودالي و اشرافيگري پيشين اروپا نيز وضع حقوق زنان بسيار خراب بود. اين نظام حقوقي جديد اگرچه - به نظر ما - از منظر كيفي برابري لازم را محقق نكرد، ولي حداقل در داخل خانه حقوق برابري را ايجاد نمود و اينچنين نموداري را شكل داد.
ورود تحميلي فرهنگ غرب در دوران پهلوي و تلاش و هزينه نهادهاي دولتي در تغيير نسبت سنتي ايراني حقوق زن و مرد و نزديك كردن آن به نسبت غربي از يكسو و نارضايتي مردم از شرايط تبعيض موجود در جامعه گذشته ايران كه با نظام حقوق خانواده در اسلام منافات داشت و كاملاً عليه زنان عمل ميكرد، دست به دست هم داد و نمودار را به نفع زنان و عليه مردان تغيير داد. محصول همكاري اين دو عامل نه تنها حقوق برابر را ايجاد نكرد كه حقوقي فراتر از مردان به زنان در خانواده داد، زيرا در فرهنگ غرب نفقه و مهريه با حاكم شدن نظام برابري كمّي كمرنگ شده بود، ولي در ايران هويت اسلامي اين دو را به شدّت حفظ كرد و نابرابري را معكوس نمود.
با انفجار انقلابي اسلام در سال 57 اين روند به شدّت توسعه يافت. زيرا اصرار بر افضليّت اسلام در اعاده حقوق از دست رفته زنان نسبت به فرهنگ دموكراسي شرايطي مضاعف ايجاد كرد و به دو عامل قبلي اضافه شد، تا شعار حمايت انقلاب از زنان قوّت بيشتري بگيرد.
طبيعتاً مردان در خانواده خود متوجه اين نابرابري شدند، ولي هميّت و تعصّب انقلابي آنان و اعتقاد به اسلام ناب مانع از مقابله با اين جريان رو به رشد ميشد. اما فرهنگ نارضايتي پنهاني را ايجاد كرد كه ظهور آن را ميتوان در بسياري طنزهاي اجتماعي مشاهده كرد، اصطلاح «زنذليل» در اين فرهنگ پنهان شكل گرفت.
اما نسبت حقوق زن و مرد در اسلام به گونه ديگري تنظيم شده است؛ اسلام براي ايجاد حداكثر برابري، كميّت را در كيفيّت ضرب كرده و با تركيب اين دو، نوعي تناسب را ايجاد كرده است. در اين نظام حقوقي تناسبات حقوق زن و مرد با تكامل جامعه و خانواده لحاظ شده است، آنهم از نگاهي بيروني (خارج از محيط تحت تصرّف بشر)، زيرا منشأيي الهي دارد و از اين رو، تمامي تناسبات در آن به بهترين وجه ممكن مورد توجه قرار گرفته است (البته همين بهترين بودن را ما قادر نيستيم از منظر تئوريك استدلال نماييم، زيرا نياز به اشراف بيروني به خلقت دارد. ما از منظر تئوري به صورت نقلي آن را پذيرفتهايم و تنها از منظر كارآمدي است كه عقلاً متوجه برتري آن ميشويم). بشر به دليل اينكه داخل سامانه خلقت است، هر چه تلاش كند نميتواند تناسب سامانه را با خارج آن تضمين نمايد و ميدانيم كه اين تناسب معرّف تكامل سامانه است كه غايت خلقت بشر است.
اگر از نظر «كمّي» نمودار نسبت حقوق زن و مرد در اسلام را ترسيم نماييم، شايد چيزي شبيه به اين باشد:
اما نسل جوان (مردان) نتوانست در برابر بيعدالتي آشكاري كه در خانه ايجاد شده بود سكوت نمايد، از يكسو نسبت به مهريه و نفقه متعهد بود و از سوي ديگر نسبت به حقوق تمكين و اذن خروج به شدّت در فشار قرار داشت. نفقه هم به تبع شرايط انقلاب شأن بالايي پيدا كرده و از حداقل شرعي آن تجاوز كرده بود. مثلاً مخارج آرايش زنان، زيورآلات و لباسهاي مجلسي كه اساساً كاربرد خارج از خانه داشتند و اسباب تفاخر زنان نسبت به يكديگر شده، هداياي عقدها و عروسيهاي خويش و قومهاي عروس و ضرورت شركت در ميهمانيهاي خانواده عروس و خرج تحصيل و بسياري موارد ديگر كه از نظر عرفي بر عهده مرد گذاشته ميشد و از سوي ديگر اگر زن را از اين مجالس منع ميكرد، انگشت اتهام نفي حقوق زن به سوي او متوجه ميشد. اينها به علاوه اطلاع يافتن از حقوق شرعي، نهضتي را ايجاد كرد كه مردان جوان را به سوي استفاده از حقوقي كه خداوند براي آنان منظور كرده بود سوق داد. نتيجه اين شد:
من نام آن را «تضاد حقوق شرعي مردان با حقوق عرفي زنان» گذاشتهام. سامانه عرفي به تعادل رسيده بود و چالش جدّي ايجاد نميكرد، سامانه شرعي نيز تعادل ذاتي دارد، اگر هر كدام براي خود عمل كنند منشأ دعوا نخواهند شد و همينطور سامانه غربي نيز به تعادل طبيعي خود رسيده است (اگر چه نسبت به تكامل اجتماعي، سامانههاي غيرشرعي را ناتوان ميدانيم). دعوا زماني بروز پيدا ميكند كه دو سامانه با هم اختلاط پيدا مينمايند، زن با ممنوعيت شوهر نسبت به خروج از خانه (مثلاً براي شركت در فلان عروسي، يا براي تحصيل يا اشتغال) احساس از دست رفتن حقوق حقه عرفي خود مينمايد و مرد نيز با ناتواني از اجبار زن به تمكين و ماندن در خانه احساس مينمايد حقوق حقه شرعي خود را از دست داده است. نتيجه اين ميشود كه ميبينيم.
دوستان اگر نمودارهاي فوق را به شكل ديگري تصوّر مينمايند، اعلام نظر نموده و يا تصوير آن را ارسال نمايند.
نظرات
يه دختر: اگر قرار است ديندار شوم و مانند تو شوم همان بهتر كه كافر باشم
توي اين خاور ميانه كه ما زندگي ميكنيم هر قشر و گروهي هر كاري ميكند پاي خدا و دين مينويسد و همه هم خود را حق ميدانند حال اينكه چه كسي حق ميگويد خدا ميداند
كه اينطور
پس پيامبراتان هم مانند شما زنباره بوده است؟
البته اين پيامبر شما ان پيامبر من نيست
پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱ - ۸:۵۳ عصر
پاسخ: پارهاي انديشمندان آنگاه كه به قاشق درون ليوان شربت خود نگريستند و آن را شكسته ديدند، به محسوسات و يافتههاي خود آنچنان مشكوك شدند كه هر شناختي را غيرقابل اعتماد پنداشتند، زيرا همه ادراكات را از مناشئ حسي ميدانستند. پارهاي ديگر نيز به قدري بر عقل خود متكي بودند كه درك خود را ناب و قطعي و زوالناپذير ميدانستند. گروه دوم هلاك شدند، چون واقعيت را نديدند و كمكم پندارهاي خود را معبود گرفتند، هر چه تعقل كردند، چون عقل خود را تامّ و تمام و كاشف از واقعيت و حقيقت ميدانستند، تمامي براهين خود را صحيح فرض كردند. گروه اول اما كاركردگرا شدند و تجربه را محور رفتارهاي خود قرار دادند، دست از قضاوت بر اساس حقيقت برداشتند و قضاوت كاربردي را حاكم كردند. وقتي راه بر واقعيت را بسته ديدند، عصاي تجربه دست گرفته و هر چه صلاح خود تشخيص ميدادند مبناي عمل كردند. لذت براي اينان اصيل شد و تبديل به معبودي براي حيات مادي و دنيوي آنان گرديد. حس درون خود و خواستههاي نفساني خود را مبدأ نگرش و شناخت خود قرار دادند. ولي حكيم متأله ادعيه سجاديه را خوانده است و به خدايي اعتقاد دارد كه او خود را به انسان شناسانده و ترتيبي مقرّر فرموده كه اعجازش بر هر منكري حجّت تمام كند. حجّتتمامشده از دو حال خارج نيست؛ يا بر انكار خود باقي ميماند، كه ديكر جحد است و لجبازي و يا برميتابد و تسليم ميشود. تسليمشونده را نيز دو حالت است؛ يا در عمل پاي گفتار ميماند و يا عمل را خلاف ميكند؛ عملخلافكننده نيز بر دو طريق است؛ يا آگاهانه عمل را نادرست كرده و يا التفات نداشته. خداوند آنچنان لطف و كرم دارد كه اين دسته آخر را معمولاً با علائم و نشانههايي ملتفت مينمايد، اگر چه ممكن است زمان بگيرد و مدتي طول بكشد. إنشاءالله خطاها و رفتارهاي غلط و نادرست ما از اين دسته آخر باشد كه خداوند به تدريج راه صحيح را نشانمان دهد و ملتفتمان كند به نادرستي عملمان. تشكر از همراهي شما و نظرات صريحتان.
يه دختر: پس اعتراف ميكنيد
من مطمئن بودم شما اهل متعه هستيد يعني از امثال شما اين كارها و طرز تفكر بعيد نيست
من فكر ميكنم و ان چيزي رو قبول ميكنم كه درست باشد من نه همجنسبازي و سقط جنين و روسپيگري و.. .نظام فمنيست را قبول دارم و نه به اين نظام بردگي جنسي كه شما اسم ان را خانواده ميگذاريد اعتقاد دارم
شما چيزي از مثلث عشق مي انيد عشق ان هوس زودگزري كه شما تعريف كرديد نيست
عشق از تعهدو صميميت و علاقه ناشي ميشود كه حتي اگر يكي از سه ضلع نباشد اين ديگر عشق نيست و هوس هست
ضمن اينكه اين خانواده كه صرفا بر پايه وفاداري و تعهد زن و فرمانبرداري او و در قبال ان دريافت يك نفقه بخور و نمير و گاها مهريه اي باز هم كم بنا شده نياز هاي عاطفي زن را براورده ميكند؟
خير هرگز چنين اتفاقي نميافتد اون يك برده جنسي خريداري شده توسط مرد است كه مرد حق كتك زدن او زنداني كردن او در خانه و خيانت به او را دارد
اين ميشود همان طلاق عاطفي كه شما گفتيد در صورتي كه مرد ميتواند هرچنتا كه دلش خواست زن متعه كند و به هوسراني خود بپردازد و البته من دلايل بسيار محكم روانشناسي و حقوقي براي حرف هاي خودم دارم
چطور زندگي پدر و مادر من كه بر اساس عشق و وفاداري و تلاش دو طرفه هست هيچ گاه به طلاق قانوني و عاطفي نرسيده؟
جالب اينجاست كه هوسراني هاي متعدد خود را به نام خدا و پيغمبر ثبت ميكنيد اگر چه انها خود هيچ گاه چنين سبكي را براي زندگي انتخاب نكردند و هيچ يك از اهل بيت ايشان هم متعه كسي نبوده اند.
نگاه شما به زن يك موجود ضعيف و ناتوان و بي اراده است
اگر ازدواج به موقع واسان و اگاهانه باشد و عشق بر اساس تعهد صميميت و علاقه شكل بگيرد و هر دو طرف وظايف خود را در قبال خانواده انجام دهند هيچ گاه به شكست نميخورندو البته اگر روزي اين شكست اتفاق افتاد طلاق راه حل عاقلانه اي است
و البته براي شما كه مزه زنهاي مختلف زير زبانتان است حرف زدن از وفاداري امري بيهوده است شما اگر حتي بخواهيد هم نميتوانيد
وفادار باشيد چون معتاد هوسراني شديد و ترك عادت موجب مرض است.
من خانواده خود را بر اساس عشق و وفاداري و تفاهم و همكاري بنا ميكنم
خوب فكر ميكنم ،خوب انتخاب ميكنم و خانواده تشكيل ميدهم و اگر روزي اشتباه كرده باشم طلاق ميگيرم و دوباره تلاش ميكنم
در ضمن انجام وظايف مادري و همسري خود سعي ميكنم پيشرفت كنم و اين شيوه را در زندگي پدر و مادر خود و بسياري از زوج هاي خانواده خود ديدم و بسيار هم موفق بوده
نه كسي كسي را زنداني كرده و نه كسي طلب مهريه كرده و نه كسي طلب اجرت المثل كرده و نه كسي متعه كرده و....
كنار هم به خوبي و خوشي و خوشحالي زندگي كرديم و من همين شيوه زندگي را ميپسندم و نه ان چيزي كه شما ميگوييد
چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۱ - ۸:۲۴ عصر
پاسخ: همانطور كه پيش از اين به عرض رسيد خداوند انسان را داراي اختيار خلق كرده است. بنابراين شما ميتوانيد بر طريق خود برويد. اما من متفاوت از شما ميانديشم و واژگاني را كه به كار گرفتهايد در معاني ديگري باور دارم. ريشه تمام مشكلات بشر در مستغني ديدن خود است. انسان اگر بپندارد كه با عقل خود به كمال دست مييابد و خوشبختي را در آغوش ميكشد، ديري نخواهد پاييد كه بدل به طاغوت شده و به زوال خواهد رسيد. عقل تنها يك ابزار سنجش است، سنجش نياز به مواد اوليه دارد، اطلاعات و دادهها را عقل ميتواند بسنجد و درباره آنها به قضاوت نشيند. انساني كه از بدو تولد در كره خاكي بوده و از ماوراء مطلع نيست، انساني كه بهشت و جهنم را نديده و عالم قبل و بعد را نميشناسد، انساني كه نميداند از كجا آمده و به كجا خواهد رفت، اگر با عقل بخواهد راه خود را تشخيص دهد بيترديد به گمراهي و تاريكي در خواهد غلطيد و به نابودي ميرسد. اين است كه خداوند بر خود فرض دانسته از باب لطف كه رسولاني بفرست كه پيام او را برسانند و انبيائي كه خبر از قبل و بعد دهند. همين است كه من خود را محتاج دين ميدانم و بدون آن حركت نميكنم. اگر ندانم در صحراي محشر از چه چيز ميپرسند و چگونه مقامات را تقسيم مينمايند، از كجا بدانم در اين دنيا بايد چه كنم و چگونه رفتار نمايم؟ اگر ندانم خداوند مرا به چه اموري در دنيا امر كرده، از كجا بدانم چگونه جامعه بشري را به سعادت برسانم و در پيشبرد اهداف انساني آن پويا باشم. آري، من سعادت را عمل به تكاليف الهي ميدانم و اين محور باورهاي من است. زيرا او تنها موجودي است كه همه چيز را در سيطره خود دارد، لذا بهترين قضاوتها را ميكند و بهترين سنجهها را به بشر هديه مينمايد. اگر منظور شما اين است كه متعه در احكام الهي نيست و تشريع نشده است، خب نظر مجتهدانهاي به نظر نميرسد، زيرا خلاف ظهور منابع شرعي است. اما اگر ميفرماييد اين حكم با عقل و احساس شما نميسازد، خود ميدانيد، بنده نه شما را دعوت ميكنم و نه اصرار كه خدا هم فرموده: لا إكراه في الدين. اما بر طريق انصاف حركت كنيد و آنچه از طرف خودتان است به دين نسبت ندهيد و به اهل بيت (ع) پيامبر (ص) متّصف نفرماييد. اين كه ايشان متعه نكردهاند خلاف احاديثي است كه به دست ما رسيده. اما با اينكه بگوييد: من نميپسندم، هيچ مشكلي ندارم. البته آن وقت بحث ديگري مطرح ميشود كه «پسند» انسانها از كجا حاصل ميشود. پسند معلول بستر اجتماعي است، همان فرهنگ كه پيش از اين گفته شد. پسند افراد از پسند جامعه تأثير ميگيرد و بافته ميشود و پسند جامعه نيز آيينه پسند نخبگان و خواص است، عناصر فرهنگسازي كه در حوزه و دانشگاه فرهنگ را توليد مينمايند و شخصيتهاي برجسته سياسي و علمي كه مردم را به انديشه خود فراميخوانند و رفتار آنان را شكل ميدهند. كاملاً ميشود در لابهلاي تاريخ منشأ پيدايش بسياري از پسندهاي اجتماعي مردم امروز را دريافت. باكي نيست خواهرم. شما به طريقي كه تشخيص ميدهي برو و من نيز به باور خود عمل ميكنم. موفق باشيد و در پناه حق.
يه دختر: اين فاحشگي شرعي هم كه شما اسم ان را متعه ميگزاريد چيزي جز خريد زن براي مدتي و صرفا براي بهره برداري جنسي نيست
عشق را با هوس اشتباه نگيريد
چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۱ - ۱۲:۲۴ عصر
پاسخ: و يا خريد مرد! اگر زني كه به دليل اشتغال خود نميخواهد ازدواج كند، يا به هر دليل ديگري تمايلي به تعهدات خانواده و سرپرستي اطفال ندارد، اگر زن نخواهد باردار شود و رنج 9ماهه را برتابد، تكليف او چيست؟ متعه يا به قول شما فاحشگي يك ارتباط جنسي براي ارضاي نيازهاي طرفين است. جايي هم ممكن است زن نياز داشته باشد تا با مردي همبستر شود. چه مانعي كه به اين فاحشگي دست زند؟! مگر فاحشگي بد است؟! در تمدن امروز روسپيگري پذيرفته شده است و رسماً در دنيا وجود دارد. پروانه كسب ميدهند، بيمه ميشوند و از خدمات بازنشستگي برخوردارند. دنياي مدرن حتي گواهي سلامت به آنها ميدهد و بهداشت رايگان دارند. به خيابان برويد و به كارگران نگاه كنيد. در كناري ميايستند و وقتي سازندهاي يا پيمانكار و معماري كارگر بخواهد آنها را صدا ميكند. همه جمع ميشوند، يك فحل و قدرتمندش را صدا ميكند، دستمزد را طي مينمايد و سوار كرده به محل ساخت و ساز ميبرد. كارگر نه تحقير ميشود و نه احساس گناه دارد. اگر بپرسي آخر وقت كه اين پول چيست در دست تو؟ ميگويد از زور بازو نان ميخورم كه زحمت فراوان براي ارائه خدمات به كارفرما كشيدهام. حال تصور كنيد يك زن يا مرد را، اگر خدمات به كارفرماي خود بدهد و از تواناييهاي خود براي ارضاي نيازهاي او استفاده كند، دستمزدي كه ميگيرد زشت است؟! اصلاً زشت و زيبا چيست؟ اين مثال را زدم كه ذهن شما را باز كنم نسبت به اين موضوع كه زيبا و زشت، حُسن و قُبح و خوبي و بدي را «فرهنگ» بر ما تحميل ميكند. اگر كارگر را تقبيح نميكنيم و مذمّت نمينماييم و روسپي را فحش ميدهيم و اهل فحشا ميپنداريم، به جهت دين و مذهب و مكتبي است كه به آن باور داريم. زيرا خدا گفته است آن باشد و اين نباشد. چرا خدا اين تبعيض را قائل شده؟ زيرا جهان را هدفمند خلق كرده و انسان را براي تشكيل جامعه و بنيانهاي جامعه را ميداند كه چگونه استوار كند. اگر خوب انديشه كنيم و بفهميم كه دليل زشت بودن فاحشگي تشخيص پروردگار است از صلاح بشر، ميپذيريم در جايي كه ميگويد ارتباط جنسي را آزاد گذاشتم، يا خطري تهديد نميكند جامعه را و يا چه بسا مصلحتي در آن مطلب است. ازدواج را خداوند دو نوع تشريع كرده است: نكاح دائم و نكاح منقطع. از ابتدا اينگونه بر پيامبر ص نازل كرد و در قرآن آورد. حال اينكه يك خليفهاي آن را حرام كرد و اقرار نمود: دو متعه در زمان پيامبر حلال بود كه من حرام ميكنم؛ متعه نكاح و متعه حج، دليل نميشود ما آن را حرام بدانيم! بنده پس از سالها مبادرت به متعه و تجربه آن به يك نظريه در اين باب رسيدهام كه در مقاله مختصري به نگارش درآوردم. اگر مايل باشيد و ميپنداريد تحمّل آن را داريد به صورت خلاصه و تمثيلي در مجالي ديگر خدمت شما بيان خواهم كرد، تا دانسته شود چرا ازدواج موقت براي سلامتي جامعه لازم است.
يه دختر: نه
عشق بايد دو طرفه باشه
عشقي كه شما معنا كردين بيشتر هوس بود
زن ازرده خاطر ميتونه شريك زندگي مرد براي پرورش نسل بعدي باشه
تعريف من از خانواده هميني بود كه نوشتم
يك خانواده بر اساس عشق و وفاداري و همكاري دوطرفه
اين نظامي كه شما تعريف كرديد بيشتر شبيه برده داري هست تا خانواده اينكه مرد حق خيانت كتك زن محيوس كردن زن را در خانه دارد
جالب اينجاست كه خودتون رو هم ميزاريد كنار خدا و همه نظرات خودتون رو در طول نظر خدا ميدونيد
مشكل همينجاست كه نميشه به شما اعتراض كردراستي شما با بن لادن نسبتي نداريد؟ قيافه و تفكرتون كه خيلي شبيه اون هست
چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۱ - ۱۲:۲۰ عصر
پاسخ: شما عشق را چگونه معنا ميكنيد؟ اگر آزادي در عشق نباشد، آيا عشق معنا خواهد داشت؟ عشق را «مال خود كردن» ميدانيد يا «مال او شدن»؟! دقت كنيد كه بين اين دو تفاوت بسيار است. اگر معناي دوم را برگزينيد، نميتوانيد دست طرف مقابل خود را ببنديد، چه مرد باشيد و عاشق يك زن و چه زن باشيد و عاشق يك مرد. اگر هم طرفين هر دو روزي عاشق هم بودند، اين احتمال را نميشود منتفي دانست كه روزي اين عشق كمرنگ شود يا از بين برود. آن هنگام تكليف چه خواهد بود؟ بله، من نيز ميتوانم مانند شما كاملاً احساسي و عاطفي به موضوع ازدواج نگاه كنم، ولي آنچه بر پايه منطق نباشد، آزمونپذير، كنترلشدني و قاعدهمند نيست و نميشود آن را پايه نظام اجتماعي قرار داد. عشق و وفاداري مطلب صحيحي است، ولي با كدام تعريف از عشق و كدام تعريف از وفاداري؟ اصراري ندارم نظر خود را بر شما تحميل كنم، ولي نسبت به ديدگاه شما هم به شدّت انتقاد دارم. زيرا به اين سؤال پاسخ نميدهد: اگر روزي يكي از طرفين ديگري را نخواست چه بايد بكند؟! فرزندان را چه بايد كرد؟! اگر عشق رفت، زن و شوهر بايد جدا شوند؟ يا با طلاق عاطفي زندگي كنند؟ اگر جدا شوند فرزندان طلاق چه بر سر جامعه خواهند آورد؟! باز هم تشكر از اهتمام شما به اين بحث.
يه دختر: كه عشق جاودانه با ازدواج موقت هست؟
چه جالب حالا اگر طرف نخواست بقيه ازدواج رو ادامه بده و بقيش رو بخشيد دست من به كجا بنده؟
شما زن رو برده ميخوايد
مطيع و فرمانبردار
خودتون هم يمگيد نزاريد اينها درس بخونن پيشرفت كنند استقلال مالي پيدا كنند چون ميدونيد اگر زني مستقل شد هرگز ظلم رو تحمل نميكنه
كه از سر نداري و بي كسي هوو رو تحمل كنه بد اخلاقي رو تحمل كنه اعتياد رو تحمل كنه
نه ديگه از اين خبرا نيست
شما به وسيله نفقه زن رو كنترل ميكرديد كه الان من و امثال من خودمون كار ميكنيم و درامد داريم و محتاج هيچ مردي هم نيستيم
اگر هم ازدواج ميكنيم براي عشق و تشكيل خانواده هست
نه اينكه من كلفت خانه باشم شوهرم هم هر وقت ميلش كشيد يك فاحشه شرعي كرايه كند و اسمش را مستحب بگزارد
نه اينكه زنداني خانه مرد باشم و رفت و امدم را از او اجازه بگيرم
در خانواده ايده ال من تصميم گيري ها بر اساس مشورت و توافق هست و نه امر و نهي
در خانواده ايده ال من عشق اساس خانواده است و نه توليد مثل
در خانواده ايده ال من وفاداري يك شرط لازم است
در خانواده ايده ال من هر دو طرف مسئول رسيدگي به كار هاي داخل و خارج و تربيت فرزندان هستند
سهشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱ - ۵:۰۹ عصر
پاسخ: أحسنت، آن جمله دوم را خيلي موافقم! دقيقاً... اگر نخواست و وقت را بخشيد چه كنم؟ عشق يعني همين. عشق يعني آزادي در انتخاب. آزادي در اختيار. آزادي در بودن يا نبودن. عشق يعني اگر فردا عاشقت نبودم، اجازه بدهي كه بروم. عشق يعني خود را فداي ديگران كردن، نه يعني ديگران را به ملكيت كشيدن. اگر من معشوق را براي خود بخواهم، اين عشق نيست، بهرهكشي است، استثمار است، مالكيت است و خريد و فروش! تجلّي چنين رابطهاي تنها در متعه است. اصلاً در ازدواج دائم نميشود. ازدواج دائم پيمان وثيقي است كه به راحتي شكسته نميشود، زيرا ضامن بقاي كودكاني است كه بايد پرورش يابند. ازدواج دائم نبايد متزلزل باشد، بايد محكم و قوي باشد. پس عشق نميتواند متغيّر اصلي و محوري باشد. عشقي كه ممكن است روزي نباشد. اگر من تو را روزي نخواستم، بايد اجازه دهي رهايت كنم، زيرا تو عاشق من هستي و آنچيزي را دوست داري كه من دوست دارم. ميخواهي كه خواسته من محقق شود. ميخواهي فداي من شوي، پس بايد خود را كنار بكشي كه من آزادانه به راه خود بروم. عشق چنين التزاماتي دارد. پس با دائم نميشود. اما در متعه خداوند آزادي زيادي قرار داده. شروط بسياري ميتوان در نظر گرفت. اصلاً عشق يعني با احساس رفتار كردن. احساس در زمان يا در شرايط مختلف احتمال تغيير دارد. اگر در يك لحظه و با يك نگاه ميتوان عاشق شد، ممكن است روزي با يك لحظه تدبّر يا ديدن يك رفتار ناپسند تنفر بيايد و عشق برود. عشق يك طرفه كه نميتواند علت با هم بودن باشد. اما ازدواج دائم بايد بر مبناي همكاري و تعامل در توليد نسل و ارتقاء وضعيت فرهنگي جامعه باشد. دو انسان ميخواهند همكار شوند با هم در يك پروژه بزرگ، كه انسانهاي جديدي را طراحي و توليد نمايند. انساني كه خلأهاي زندگي گذشتگان را برطرف كرده و آينده تمدن را تغيير دهد. اگر اين نبود كه خداوند توليد نسل را بر عهده نزديكي و جمع شدن زن و مرد نميكرد. اصلاً هميشه و هر بار از گـِل خلق ميكرد! رحم را آفريد تا صله رحم معنا پيدا كند، تا فرد تبديل به خانواده شود و خانواده تبديل به خاندان و خاندان جامعه را شكل دهد، جامعه آينده را ميسازد و آينده همان تاريخ است، براي آيندگان! ايدهآلها را اينطور هم ميشود ديد خواهرم. اميدوارم مطلب را واضح بيان كرده باشد. تشكر.
يه دختر: شما كه اينقدر بدي زنها رو در اين وبلاگ ميگيد و ميدونم كه خودتون تو دادگاه هستيد
مي دونم كه نميتونيد انكار كنيد
بلاهايي رو كه مردان با چند همسري و اعتياد و خشونت بر سره زنانشون اوردن
چرا اونها رو نمينويسيد؟؟
هيچ چيزي به نفع ما زنها نيست گيرم كه ما مهريه رو موقع طلا گرفتيم حبثيت از دست رفته بكارت جواني و هزار تا مشخصه ديگه كه ارزش زن توي اين جامعه باهاش سنجيده ميشه ايا قابل جبران هست؟
حالا بر فرض كه در حال حاضر حقوق به نفع ما زنها باشه چه اشكالي داره از اول تاريخ همه چيز به نفع شما مردها بوده حالا چند سالي هم به نفع ما باشه مگر چي ميشه؟؟
اين همه زنها در طول تاريخ زجر كشيدن چي شد؟؟/ صبر كردن ديگه؟؟ حالا هم شما صبر كنيد . ببنيم مرد صبر كردن هستيد
دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۱ - ۱۰:۳۴ عصر
پاسخ: چشم. صبر ميكنيم!
يه دختر: اقا ما كه خودمون كار ميكنيم از كسي هم نفقه نميگيريم
والا اگر هم ازدواج كنيم تصميم بر مطالبه مهريه نداريم
اما
خدا شاهده من به شخصه مي تونم با بيپولي و بداخلاقي و اعتياد كنار بيام اما نميتونم با ازدواج مجدد مرد چه به صورت موقت و چه به صورت دائم كنار بيام
همه حقوق يك طرف اين هم يك طرف
من حاضرم هم نفقه و هم مهريه رو بيخيال شم اما شوهرم هميشه ماله خودم باشه
كه البته قانون دست مرد رو باز گذاشته
دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۱ - ۱۰:۲۱ عصر
پاسخ: قصه ازدواج فراتر از يك ارتباط عاطفي يا جنسي است. ازدواج سلول جامعه است. هدف از تشريع ازدواج و قرار دادن نيروي شهوت در تكوين بشر، ايجاد مكانيزيمي براي تكامل بشر است. چون قرار بود خلقت بشر با تخليه حافظه او آغاز شود و روحي كه به اين جهان ميآيد اطلاعي از گذشته و آينده خود نداشته باشد، عوالم ديگر را به خاطر نياورد و چيزي از ماوراء نداند، تا «امتحان براي او معنا داشته باشد»، چون ميخواستند كتابها را جمع كنند و در جلسه امتحان فقط برگه سفيد جلوي هر كس بگذارند، لازم بود كانوني طراحي شود، ساختاري، نهادي و سازماني كه بتواند اين ورود را مديريت و كنترل كند. ازدواج دائم به چنين هدفي طراحي شده. بنابراين مختصاتي دارد براي تأمين آن هدف كه ذكر شد. تمام قواعد تعدّد زوجات و مهريه و نفقه و اجرتالمثل و اذن خروج از منزل به تبع آن هدف مقنن شده. اگر كسي به دنبال عاطفه مي"گردد و عشقي جاودانه، كه تنها او را براي خود داشته باشد و او نيز به همچنين، بايد قواعد خود را تنظيم كند و از ازدواج موقت بهره برد. ازدواج موقت تعهدات ازدواج دائم را ندارد، لازم هم نيست كه از نظر زمان واقعاً موقت باشد. در عربي به آن متعه گفته ميشود نه موقت! كسي كه دست به نكاح ميزند به جاي متعه، انتخاب كرده يك سلول تشكيل دهد براي ورود افراد از عالم سماوات به عالم أرض. چگونه ميتواند معترض شود چرا قواعد ورود به اين دنيا اينگونه است؟! مانند اينكه سوار كاميون شود و اعتراض نمايد كه چرا اين خودرو چرا فرمان به اين بزرگي دارد، ماشين سواري برادر من فرمانش كوچكتر است! تناسبات اين عالم را بايد توجه كرد. تشكر از پيام شما.
atiye keshtkaran:
كاش نصوصي از آيات و روايات كه حداقل نفقه رو مشخص مي كنه درج مي كردن... بنا به اقوالي معتبر شنيدم كه حتي هزينه سفر و نيازهاي روحي زن و ... هم جزو نفقه حساب ميشه نه فقط يك خرج بخور و نميري كه زن زنده بمونه و احيانا بي لباس نمونه... بسياري از هزينه هاي آرايشگاه و لباس به خود مرد برميگرده و براي همون آراستگي در مقابل همسر منظور ميشه... اينها واقعا جاي سواله و كسي تا حالا بهش نپرداخته.پنجشنبه ۲۴ تير ۱۳۸۹ - ۸:۵۴ صبح
پاسخ: خواهر محترمه، همانگونه كه براي احتراز از بروز چنين اعتراضاتي پيش از طرح بحث عرض كردم، آنچه در نمودارها نمايش داده شده و در نوشتهها بيان، تنها اجمالي از يك ايده ذهني است و طبيعتاً فرضيهاي ميباشد كه هنگام تبديل شدن به يك تئوري علمي نه تنها مستندات نقلي نياز دارد كه آزمونها و تحقيقات ميداني و پرسشنامهها و آمارهايي را نيز بايد به ضميمه داشته باشد. البته از توجه شما سپاسگذارم. نقد تنها تكميلكننده يك نوشته نيست، بلكه سير تكامل يك انديشه است. نقد شدن افتخار ماست. ولي مشتاق هستم كه نسبت به اصل ايده «تضاد حقوق شرعي مردان با حقوق عرفي زنان» ديدگاههاي ديگران را در اختيار داشته باشم.