به نام خدا

در پارسي‌بلاگنسبت عقل و دين ۴۷

يكشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۴ - ۸:۰۰ صبح

مغز درون خمره آيا غير از اين است كه ما ديگر اختياري از خود نداريم و شخصي كه مغز ما را (به معناي واقعي) درون ظرفي قرار داده همه ي اختيارات ما را به دست گرفته است؟
وقتي ما مغز درون خمره باشيم ديگر ما نيستيم كه تصميم مي گيريم و اين دانشمند خبيث است كه براي ما انتخاب مي كند و تصميم مي گيرد كه به ذهن ما چه القاء كند.
اما زماني كه ما اراده ي فعلي كنيم به معناي اين است كه خودمان براي خودمان چيزي را انتخاب كرده ايم و تصميم انجام آن را گرفته ايم و اين بدين معناست كه ما شخصيت مستقلي داريم كه كسي بر ما القايي نمي كند و تصميمي براي ما نميگيرد و ما با اراده ي فعلي كه كرده ايم آ« را انجام مي دهيم و به همه ي اين ها علم حضوري داريم و اين يعني ما مغز درون خمره نيستيم.

ظاهراً شما ملازمه‌اي قطعي در نظرتان هست
بين «مغز در خمره» بودن و «جبر»
ولي معلوم نيست چنين ملازمه‌اي صحت داشته باشد
چون اين‌ها از دو مقوله متفاوتند
مغز در خمره بودن صرفاً به معناي اين است كه «سنخ» وجود فرد
از نوع پالس‌هاي القايي‌‌ست
اما «اراده» و «اختيار» معنايي مستقل دارد
اين‌كه يك موجود بتواند آگاهانه عمل كند و بدون نقشه از پيش تعيين‌شده

آيا يك موجودي كه از جنس پروتون و الكترون است
مي‌تواند آگاهانه و بدون پيش‌‌بيني عمل كند
ولي يك موجود ساخته شده از پالس‌هاي اكتريكي نمي‌تواند؟!
به چه دليل؟!

ظاهراً اختيار و آگاهي و داشتن اراده مستقل
امري نيست كه وابسته به جنس موجود و سنخ وجود آن باشد
و تفاوت اصلي بين مغز در خمره و مغز در جمجمه تنها در سنخ وجود است

مگر اين‌كه بگوييم دانشمند نمي‌تواند «اختيار» بيافريند
كه البته اين صحيح است
از منظر ديني ما
خلق اختيار از يك دانشمند سر نمي‌زند
ولي به شرط اين‌كه آن دانشمند را يك انسان فرض كنيم
و انسان بودن آن را هم مثل خودمان بدانيم
اما اگر موجودي باشد برتر از ما
كه بتواند «اختيار» خلق كند...

فلاسفه مسلمان كه اساساً معتقد نيستند اراده از عوارض جسم انسان باشد
آن را امري عارض بر نفس مجرّد بشر مي‌دانند
نه ربطي به مولكول دارد و نه ربطي به پالس الكتريكي

اما فرض شما
اين‌كه: «چون اراده مي‌كنيم پس شخصيت مستقلي داريم و كسي بر ما القايي نمي‌كند»
آيا مي‌توانيد اين گزاره را با «مخلوق خدا بودن» ما هم تفسير بفرماييد
اصلاً ما حتي يقين هم بدانيم مغز درون خمره نيستيم
آيا خدا داريم يا نداريم؟
اگر خدا هست
ما چگونه وجودي مستقل داريم كه اراده‌اي مستقل هم داشته باشيم؟!
پس فقر وجودي معلول به علت و مخلوق بودن‌مان چه مي‌شود؟!
نه اين‌كه بخواهم اراده را نفي كنم
يا جبر را اثبات
ولي فراموش نكنيم اگر اراده خود را كاملاً مستقل فرض كنيم
با مخلوق بودن ما منافات دارد

شايد اين توضيح صحيح‌تر باشد؛
ما وقتي به چيزي اراده مي‌كنيم
چون مخلوق خدا هستيم
خداوند اراده مي‌كند تا آن‌چه ما اراده كرديم محقق شود
البته اگر اراده ما در محدوده‌اي باشد كه به ما مجوز داده است

و گرنه معناي اراده داشتن، «خلق كردن» است
و اين براي مخلوق جاي سؤال دارد
كه آيا مي‌تواند چيزي را خلق نمايد؟!

در هر صورت
نه اراده داشتن مي‌تواند دليل بر «استقلال» باشد
و نه در خمره بودن مي‌تواند دليل بر «نفي اراده»

موفق باشيد

[ادامه دارد...]


مطلب بعدي: نسبت عقل و دين ۴۸ مطلب قبلي: نسبت عقل و دين ۴۶

بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر19نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1387با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1375نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN