به نام خدا

در پارسي‌بلاگكله پاچه

چهارشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۰ - ۱۰:۲۵ صبح

«چي شده برادر، آفتاب از كدوم ور در اومده؟
كله‌پاچه دعوتمون كردي!»

اين جمله را وقتي به او گفتم
كه چند نفر از رفقا را دعوت كرده بود
خيلي خوشحال
ابتهاج در بشره صورتش موج مي‌زد
از «طلاق» مي‌گفت...
- تمام شد! خلاص!
يعني طلاقِ محضري و قطعي جاري شد؟!

امروز بالاخره مداركش كامل شده
رأي دادگاه را داشته
گواهي عدم بارداري
و تمام آن‌چه براي اجراي صيغه طلاق لازم است
حتي همان دو و هشتصد را...!

- پزشكي قانوني كه مي‌رفتيم با زوجه
براي گرفتن گواهي عدم بارداري
صحبتي هم با هم كرديد؟
- من كم، اصلاً سفت خودم را نگه داشته بودم
كه حرف نامربوطي از دهانم در نيايد
سعي كه اين لحظات آخر را بالمعروف عمل كنم
اما او سخن آغاز كرد...
زوجه گفت: «تو نبوغ زيادي داري، اين طوري حيف مي‌شوي
من مي‌دانم تو به چطور زني نياز داري
زني كه توقعاتش كم باشد و مزاحم كار علمي تو نشود»
منظورش چه بود؟
- ادامه نداد تا حرفش را كامل كند
ولي فكر كنم خودم بدانم تكميل سخنش را
منظورش اين بود كه بهترين زن براي من فقط اوست!
اين جمله را كه گفت، خنده‌اش بالا گرفت :)
گفتم برادر آرام‌تر، خوب نيست اين‌جا بلند مي‌خندي
تو چه جوابي دادي؟
- خواستم خاطره خوشي بماند
كنايه‌ها را بي‌پاسخ گذاشتم
و سعي بر ملاطفت داشتم
كه اين نيز بگذرد و به مرحله بعدي زندگي خود وارد شوم
حتي گفت: «امروز عرش خدا را لرزاندي»
باز هم پاسخي ندادي؟
سكوت كردم و در دل سخن گفتم
با خود گفتم: آن روز كه مي‌رفت و خانه را ترك
آن روز كه بچه‌ها را رها كرد و يك‌سال تنها با بچه‌هايم
آن روز كه  در دادگاه به سادگي آب خوردن دروغ مي‌بست و باكي نداشت از تهمت
آن روزها كه به هر مناسبتي با مأمور كلانتري به در خانه مي‌آمد
آن روزها عرش خدا نمي‌لرزيد
امروز از اين طلاق بلرزد؟!
آن افعال حرام بود و اين، در حدّ نهايت، أبغض حلال نزد خداوند باشد
ارتكاب حرام كردي و باكي نداشتي، از اين حلالِ مبغوض نگرانِ عرش خدايي؟!
حاشا و كلا از اين انصاف و مروّت

مشكل چه بود؟ مي‌خواست بازگردد؟!
- به شدّت! رفتارهاي عجيبي كرد، خيلي عجيب، اما...
عذرش را نپذيرفتي تا بازگردد؟
- كدام عذر، مگر كوتاه آمد
طوري رفتار مي‌كرد حق به جانب
كه براي ترحّم به زوج حاضر به بازگشت است
سخت گرفتي، ساده‌تر خب يك كمي، شايد...
- محكش زدم؛
گفتم: بعد از آن كه شما از منزل رفتيد...
هنوز حرفم را كامل نكرده بودم
كلامم را نصفه قطع كرد
«تو مرا از خانه بيرون كردي، من نرفتم»
ديدم هنوز بيمار است
بيمارِ تكبّرِ خويش
هنوز صواب و خطا نمي‌داند
هنوز هم خودشيفتگي‌اش كاستي نيافته
خيري در اين زندگي نديدم
بازگردد كه چه؟
استخوان در گلويم باشد چند سال...!
اين شد كه نپذيرفتم
امتحانش را رد شد، قبول مي‌شد اگر، حرفي نبود!

گفتم: پس حالا ديگر مجردي رسماً؟!
نفس عميقي كشيد
سرش را رو به آسمان
نگاهي عميق به ابرهايي كه از پهنه‌اي سفيد مي‌گذشتند
چشم‌هايش را بر هم زد
به آرامي
با صدايي كه از اعماق وجودش بر مي‌خواست
مرا خطاب كرد و گفت:
«آزاد شدم، و هميشه آزاد خواهم ماند!»
گفتم برادر ولي رسم اين است كه مرد، زن را طلاق دهد
به معناي اين‌كه آزاد نمايد
لبخند تلخي به كنايه از خطايي كه در كلامم ديده،
- اين رسم قديم بود، رسم جديد اين است، برادر!

در اختتام كلام روايتي از امام موسي بن جعفر(ع) ذكر مي‌كنم كه سند آن صحيح و رواتش همگي موثق مي‌باشند:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الْأَحْمَرِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ خَطَّابِ بْنِ سَلَمَةَ قَالَ كَانَتْ عِنْدِي امْرَأَةٌ تَصِفُ هَذَا الْأَمْرَ وَ كَانَ أَبُوهَا كَذَلِكَ وَ كَانَتْ سَيِّئَةَ الْخُلُقِ فَكُنْتُ أَكْرَهُ طَلَاقَهَا لِمَعْرِفَتِي بِإِيمَانِهَا وَ إِيمَانِ أَبِيهَا فَلَقِيتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى ع وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْ طَلَاقِهَا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَتَأْذَنُ لِي أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهَا فَقَالَ ائْتِنِي غَداً صَلَاةَ الظُّهْرِ قَالَ فَلَمَّا صَلَّيْتُ الظُّهْرَ أَتَيْتُهُ فَوَجَدْتُهُ قَدْ صَلَّى وَ جَلَسَ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ وَ جَلَسْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَابْتَدَأَنِي فَقَالَ يَا خَطَّابُ كَانَ أَبِي زَوَّجَنِي ابْنَةَ عَمٍّ لِي وَ كَانَتْ سَيِّئَةَ الْخُلُقِ وَ كَانَ أَبِي رُبَّمَا أَغْلَقَ عَلَيَّ وَ عَلَيْهَا الْبَابَ رَجَاءَ أَنْ أَلْقَاهَا فَأَتَسَلَّقُ الْحَائِطَ وَ أَهْرُبُ مِنْهَا فَلَمَّا مَاتَ أَبِي طَلَّقْتُهَا فَقُلْتُ اللَّهُ أَكْبَرُ أَجَابَنِي وَ اللَّهِ عَنْ حَاجَتِي مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ
خطاب بن سلمه [يكي از ياران امام موسي كاظم(ع)] گفت: زني داشتم با صفتي كه پدرش نيز همان خصلت را داشت، بد اخلاق بود، اما مايل نبودم طلاقش دهم، زيرا از ايمان او و ايمان پدرش آگاهي داشتم، امام موسي كاظم(ع) را ملاقات كردم و قصد داشتم درباره طلاق آن زن از او بپرسم، گفتم: فداي شما شوم، نيازي به شما دارم، اجازه مي‌دهيد از شما بپرسم؟ فرمود: «فردا هنگام نماز ظهر بيا!» نماز ظهر را كه خواندم، آمدم و او را در يافتم كه نماز خواند و نشست، به نزدش رفتم و در برابرش نشستم، پس با من سخن آغاز كرد و فرمود: «اي خطاب! پدرم دختر عمويم را به عقد من درآورد كه بد اخلاق بود، به حدّي كه چه بسا اگر پدرم در را بر روي من و او مي‌بست به اميد اين‌كه با آن زن وصلت نمايم، از ديوار بالا مي‌رفتم و از آن زن مي‌گريختم! هنگامي كه پدرم فوت كرد، آن زن را طلاق دادم!» گفتم: الله اكبر! به خدا قسم بدون اين‌كه سؤالم را بپرسم به من پاسخ داد!
 منابع:  -الكافي، ج6، ص55، ح2     -وسائل‌الشيعة، ج22، ص10، ح27885
ارزيابي سند:  صحيح، مسند


مطلب بعدي: چشم انداز فناوري اطلاعات مطلب قبلي: ابزاري براي يافتن IPهاي ايراني

نظرات

باران: نوشته هاتونو باتمام وجود هضم ميكنم.هيچوقت نخواهيد فهميد چه لذتي با خوندن نوشته هاتون ميبرم.بي محلي تاكي آسدمهدي؟؟جمعه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۲ صبح
پاسخ: شما كه چيز زيادي از نوشته‌ها را نخوانده‌ايد؛ شنبه «شرايط عجيب» را و «مهريه را بايد داد...!» و «بردن جهيزيه از خانه شوهر» و «جشن تولد» و «شرمنده كارهاي پسرم هستم» و «كلاژآگهي». ديروز هم فقط سري به صفحه اصلي وبلاگ زديد، مثل امروز. بعيد مي‌دانم لذت زيادي از نوشته‌هاي حقير برده باشيد! مگر اين‌كه به طريقي آمده باشيد كه سامانه‌هاي نظارتي را دور مي‌زنند! ولي با همه اين احوال، از نظر لطف شما سپاسگزارم. إن‌شاءالله خداوند من حيث لايحتسب تمام حاجات والاي شما را تأمين نمايد. موفق باشيد.
غريب:
سلامجناب موشّح؛روان؛عالي؛وصاف وزلال مي نويسي .من خيلي از نوشته هات لذّت مي برم .حالا واقعاً اين نوشته ها واقعيست ؟يا خياليست ؟هرچندكه مصداقش در جامع? كنوني بيداد مي كند .اما فكرمي كردم كه دربين عوام الناس زياده ؛نگو بين ازما بهترون هم رخنه كرده !!!!!!!!جمعه ۳۱ تير ۱۳۹۰ - ۱۱:۳۵ عصر
پاسخ: نوشته‌اي كه حرف دل ِ آدم باشد، نمي‌تواند صاف نباشد! تشكر. واقعي و خيالي بودن مهم است؟ مهم نيست! مهم اين است كه ما از زندگي اين بنده خدا درس بگيريم. دنيا از ما بهتران ندارد، همه در معرض امتحانات الهي قرار دارند و ابليس براي همه ما نقشه دارد!
مهندس طلبه: با سلام
شما ميتوانيد تصاوير وبلاگ خود را در آپلود سنتر مهندس طلبه آپلود كنيد.
آپلود سنتر مهندس طلبه بدون محدوديت حجمي و بدون محدوديت زماني براي تصاوير شما ميباشد
منتظر شما هستم
يا علي مددي
باتشكر
مهندس طلبه

آدرس آپلود سنتر مهندس طلبه:
www.fupload.ir

آدرس وبلاگ مهندس طلبه:
www.zolfaqar.ir

شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۰ - ۹:۰۹ عصر
پاسخ: تشكر :)
سادات موسوي: سلام
عجب!
به نظر منم طلاقم يه حلاله مثل حلالهاي ديگه
ولي متاسفانه مردم سنتي ما همينطور كه دي مورد مسائل ديگه احساسي برخورد ميكنن به اينم به چشم آدم كشتن نگاه ميكنن!
ازدواج بايد به موقع باشه...طلاق هم!
والا...
بيشتر خانواده ها حاضرن هزارتا بلا سرخودشون بياد ولي اسم طلاق روشون نياد!پنج‌شنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۰ - ۲:۲۸ صبح
پاسخ: با فرمايش شما موافقت دارم. عدالت همين است؛ هر چيزي جاي خودش! تشكر
يك مداد:

سلام:

اميدوارم راهي راكه رفته ايد درست ترين راه باشد .

هر چند به غير از اين بعيد است!

اميدوارم فقط يه جا بين دو راهي بمونيد:

بين الحرمين: حرم امام حسين يا آقام ابالفضل؟!

حق يارتان!

چهارشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۰ - ۷:۵۰ عصر
پاسخ: خدا اگر هدايت كند و راه را نشان دهد، حتي در بين‌الحرمين هم كسي مردّد نمي‌شود، چونان كه زينب ع نشد. صراط مستقيم دوراهي ندارد، اگر در مسير حق باشي و حق يارت. اميدوارم كه در اين مسير باشم و همچنين شما و همه بزرگواران همراهتان. ياعلي
مجتبي: شايد دومين طلاقي است كه شادم از رخ دادنش!
چهارشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۰ - ۳:۴۰ عصر
پاسخ: تشكر برادر... اوليش مال ِ كي بود شيطون؟! :)
صبر:
يه كله پاجم طلب ما سيد خدا ....چهارشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۰ - ۲:۴۳ عصر
پاسخ: إن شاء الله با كله پاچه شما، با هم يه جا...! خدا يارت! :)
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر19نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1387با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1375نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN