اين معلم بيادب است
دبير هنر
هم معلم سيدمرتضي
هم سيداحمد
دبيرستان
بچهها را مسخره
تكه كلامهاي زشت
كلمات ركيك
ادب را يا فرا نگرفته
در كودكي
يا عوض شده
در بزرگسالي
«زد توي كمرم»
- چرا؟
«همينجوري براي شوخي مثلاً»
سيداحمد شاكي
اينبار شوخي دستي هم كرده است
اما من
دخالت نكردم
فقط توصيه
چند روز بعد...
سيداحمد از كلاس اخراج شده است
اما ناراحت نيست
با خوشحالي از مدرسه
تعريف ميكند:
«قبل از اينكه بره داخل كلاس جلوشو گرفتم
چون مبصر كلاسم
بيرون در ايستاده بودم
طوري كه ديگران نشنوند با معلم صحبت كردم
گفتم: آقاي ... من از شوخيهاي لفظي و دستي شما ناراحت ميشوم
و نميتوانم تحمّل كنم
معلم عصباني شد و گفت: حق نداري بياي تو كلاس
من گفتم: ميخوام كيفم رو بردارم
گفت: نه
منم محكمتر گفتم
كيف مال خودمه ميخوام برم بردارم
گفت: بردار
كيفم را برداشتم و رفتم پيش مدير
تا مرا ديد:
بهبه دانشآموز ممتاز مدرسه
چي شده؟
ماجرا را گفتم
گفت: من حلش ميكنم
فعلاً اين زنگ رو برو تو نمازخانه يا حياط
منم نشستم تو نمازخانه براي امتحان زنگ بعد درس خوندم»
اين كل ماجرا
آنطور كه تعريف كرد
از مبارزهاش
از جنگش
از جهادش
در مقابل ظلم بايد ايستاد
نهي از منكر بايد كرد
از نوجواني هم بايد ياد گرفت
تجربه كرد
آدم بايد پاي عواقب نهي از منكر هم بماند
بداند كه شايد مشكلات باشد
آماده شود
خوشحال شدم
از اينكه توانسته
جرأت پيدا كرده
شجاعت
اين «انسان» است
وقتي مخالف است «مخالفت» ميكند
وقتي موافق «موافقت»
اين درست است
بعدش مهم نيست
تكليف مهم است
معلم بيادب بايد ادب شود
از منكر بايد نهي شود
هر چه ميخواهد بشود بشود!
قال ازْهَدُ الزّاهِدين (ع): «مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ، إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ؛ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ، لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ» (نهجالبلاغه، ح374)
تمام اعمال نيك و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر همچون آب دهان است در برابر دريايى عميق و پهناور. امر به معروف و نهى از منكر نه مرگ كسى را نزديك مى كند و نه از روزى كسى مى كاهد (ترجمه مكارم)