اول طلاست
مثلاً سكه بهار آزادي
بعد دلار
ارزهاي خارجي كلاّ
و بعد خانه
هر ساختماني كه ساخته شده باشد
و سپس زمين
همه ميفهمند كه پول ارزشش را از دست ميدهد
در زمان
خيلي بديهي و روشن
پس به دنبال احقاق حق خود هستند
دليل گراني و نوسان همين است
در سكه و دلار و مسكن
مردم حق خود را پايمال ميبينند
وقتي از ارزش پولشان كاسته ميشود
تورّم يعني همين
چرا؟
بانكها دزدند
بانكها مقصّرند
بانك اصلاً كارش همين است
دزدي از درون جيب مردم
چطور؟
با افزايش اعتبار ريالي
با خلق پول يعني
دادن وامهاي خيالي
از پولهايي كه ندارد
از «طلب»هايي كه دارد
يكي از مهمترين روشهاي بانكداري امروز اين است
با پول بدون پشتوانه
پول فيات
بانك طلبهاي خود را «نقد» فرض ميكند
پولي كه قرض داده
و منابعش چندبرابر «فرض» ميشود
يك انگاره نادرست
حقيقي نيست
واقعاً پولي در كار نيست
اين را دوباره وام ميدهد
چندباره حتي
تعداد بارَش را بانك مركزي بايد كنترل كند
با تعيين مبلغ سپرده قانوني
باقي مبلغ را واميگذارد دست بانكها
كه پيوسته خلق پول كنند
خلق اعتبار بانكي
و دوباره هي وام دهند
پولي را كه يكبار وام داده بودند را
بانك بايد تعطيل شود
راهي جز اين نيست
بانك اساسش رباست
نباشد ميميرد
رگ حيات بانك است
بانكهاي مبتني بر اقتصاد نئوكلاسيك
تا بانك هست داستان همين
تغييري ممكن نيست
راه ديگري هم نيست
مردم به كجا بايد پناه ببرند؟
چه ابزاري براي حفظ سرمايه خود دارند؟
محصول توليد خود؟
جز سكه و دلار و مسكن؟
و اخيراً بورس
با يك خيال واهي!
البته كه حق دارند
آنهايي كه از تعطيلي بانكها ميترسند
اقتصاددانان
«پس تجميع سرمايه براي توسعه صنايع بزرگ چه ميشود؟»
آن را بايد به صندوقهاي قرضالحسنه سپرد
جايي كه مردم سرمايه خود را براي توسعه ذخيره ميكنند
ربا هم ندارد
البته سود ربوي هم
سود مبتني بر توليد
سود واقعي
نه سود صوري و ظاهري بورس
كه فقط از خريد و فروش سهام به دست ميآيد
و ربطي به سودآوري واقعي كارخانهها ندارد
خب اين سود كم است
البته كه كم خواهد بود
اما اگر بانكي نباشد كه پول را هر روز بيارزش كند
همان مقدار سود كافيست
همه را راضي خواهد كرد
اگر بانك مركزي به عهد خود وفا كند
عهدي كه در «قانون پولي» به آن ملزم شده
با اين عبارت:
«ماده12. قيمت يك گرم طلاي خالص 85 ريال [تقريباً] است و يك ريال محتوي يك صدم گرم [تقريباً] طلاي خالص ميباشد.»*
(چون اعشار زيادي داشت و ذهن را بر هم ميزند، اعشار اضافي را حذف كردم و تقريب زدم)
*قانون بانكي و پولي كشور، مصوّب 7 خرداد 1339
بانك مركزي خيانت كرده است
سالهاست كه ميكند
اين تعادل را حفظ نميكند
آن را رها كرده است
هيچ دستگاهي هم مراقب آن نيست
جلوي اين خلاف را نميگيرد
مردم چه بايد كنند؟
راهي جز پناه بردن به كالاهاي سرمايهاي دارند؟
سكه و دلار و خانه و ماشين و زمين و بورس؟
و گاهي هم كالاهاي غيرسرمايهاي
رب گوجه و كره و پوشك بچه و...
مصرف بالا نميرود
بلكه خريد بالا ميرود
مردم ناگزير به ذخيرهسازي ميشوند
به جاي اينكه هفتهاي يك بسته پوشك براي كودكش بخرد
مجبور است ده كارتن بخرد
ذخيره كند براي چند ماه بعد
چرا؟
چون ميداند «نبايد پول نقد نگه دارد»
چرا؟
چون ياد گرفته است كه:
«پول نقد را بانكها مدام از جيب او ميدزدند»
با كاهش ارزش واقعي آن
«پول» چيست؟
قرار بود چه باشد؟
قرار بود «محك» باشد
ابزار اندازهگيري باشد
براي «كار»
خطكش يعني
اگر خطكشها هر روز تغيير اندازه دهند
خياطها چه كنند؟
نجارها چه؟
آهنگرها؟
هر روز مترها آب برود؟
ميشود اصلاً؟
منطقيست؟
احمقانه نيست؟
چرا هست!
البته كه هست
اگر هر روز چند سانتيمتر از تمامي مترها و خطكشها كم شود
مردم نگران ميشوند
اضطراب
استرس
همه چيز به هم ميريزد
نظم باقي نميماند
ديروز متر كردي كه امروز لباس بدوزي
متر امروز تغيير اندازه داده
ناچاري چند سانتيمتر بيشتر اندازه بزني؟
چند سانتيمتر؟
نميداني
ناچاري به گزارش بانك مركزي مراجعه كني:
«امروز مترها چقدري هستند؟»
درست امروز وضعيت همين است
هر روز پول تغيير اندازه ميدهد
ابزاري كه قرار بود ملاك اندازهگيري باشد
براي همهچيز
براي تمام معاملات
تمامي خريد و فروشها
كالا و خدمات
اين يك دزدي آشكار و احمقانه و بسيار زشت است
و اين
دقيقاً همين
اين دقيقاً كار بانكهاست
اول هم بانك مركزي
اگر بانك تعطيل شود
همه بانكها
جمع شوند
بالكل
پول «ثابت» ميشود
پول از گردش بانكي خارج شود
از نظام توليد و خلق پول اعتباري و بدون پشتوانه
فقط يك سازمان و نهاد براي چاپ اسكناس
فقط به اندازه «توليد»
به اندازه كالاي موجود در جامعه
و كار انجام شده
ديگر ارزش پول «شناور» نخواهد بود
احمقانه نخواهد بود
ابزار آرام ميگيرد
اندازه خود را حفظ ميكند
اندازه كه حفظ شد
آرامش برقرار
مردم به زندگيشان باز ميگردند
دست از سرمايهگذاري روي سكه و دلار و مسكن بر ميدارند
خانه هم ارزان ميشود
زيرا تبديل به كالاي مصرفي ميشود
از كالاي سرمايهاي خارج
ازدواج هم آسان ميشود
فساد هم كم ميشود
زنجيرهاي از مشكلات حل ميشود
اگر زهري كه در سرچشمه وارد نهر ميشود را بند آوريم
ديگر لازم نيست در پايين دست رودخانه مدام دست و پا بزنيم
جلوي مسموم شدن مردم را بخواهيم اينجا بگيريم
بايد آنجا جلوگيري كنيم
اجازه ندهيم آب را مسموم كنند
از همان نقطه آغاز
دزدي كه كيف مرا در خيابان بزند
كيف مرا فقط زده
اما
بانكي كه اندازه خطكشهاي اقتصادي را كاهش ميدهد
جيب همه را زده
كيف همه را
از همه ما با هم دزدي كرده
اين دزدي بدتر نيست؟
دست كدام را بايد قطع كرد؟