تا به حال
نوشتن هيچ طرحي اينچنين طول نكشيده بود
فرسايشي شد خيلي
هم موضوع پيچيده بود
هم موضوع تازه و بكر بود
هم موضوع گسترده و خيلي وسيع
از همه بدتر
بخش معظم، نوشته شده
ولي فاصله افتاد
چند كار ديگر در ميان آمد
و چون فشاري از طرف كارفرما نبود
مدتي كار را متوقف كردم
ولي بحمدالله اين چند روز در حال نهاييسازي آن هستم
در صفحه اولِ طرح
در توضيح وجه نامگذاري آمده است:
و در بخش ديگري از متن ميخوانيم:
ما در عرصه جنگ نرم هستيم. دشمن ما از نظر تجهيزات نظامي جنگ نرم بسيار جلوتر و پيشروتر است. «جلوتر» يعني وقتي ما خواب بوديم بخش زيادي از مسير را طي كرده و «پيشروتر» يعني حالا هم كه بيدار شدهايم سرعتمان با او قابل قياس نيست. او همچنان با سرعتي بيشتر در حال تاختن است. اكنون اگر عرصه درگيري خود را در تجهيزات؛ اعمّ از پهناي باند، سختافزار و نرمافزار تعريف كنيم، به گرد او هم نخواهيم رسيد.
در نقد برخورد سخت در جنگ نرم نوشته شده:
روش ديگر حضور در جنگ نرم، همان بگير و ببند است. روش فيلترينگ مخابرات در تركيب با طرح امنيت سايبري يا همان گرداب. حالا كه ما نميتوانيم در جنگ نرم حاضر شويم، جنگ را تبديل به سخت ميكنيم. ابزارها و تجهيزات دشمن را اگر چه نميتوانيم نابود كنيم، ولي ارتباط و دسترسي مردم كشور را با آنها كور مينماييم. آدمهاي فريبخورده خودي را نيز كه در جنگ نرم مغلوب شدهاند و شيدا و مجنون تبديل به عوامل بيگانه در داخل كشور، ميگيريم و به سزاي اعمالشان ميرسانيم.
اين تصويري از يك جنگ سخت و نظامي واقعي است. هيچ كجايش هم به جنگ نرم نميخورد. اگر دو سه روزي هم غلبه فرهنگي غرب بر جامعه ما را به تأخير بياندازد، امّا آتشي زير خاكستر پديد ميآورد كه وقتي بالا آمد همه چيز را ميسوزاند، تمام مقدّسات، فرهنگ و سنّتهايي كه به خاطرش ميجنگيديم.
اين نحوه حضور در جنگ نرم، يك حضور موقتي است. فرصتسازي است براي افسراني كه بتوانند خود را مهياي جنگ نرم و تمامعيار نمايند و فرصتسوزي براي دشمنان است كه هر چند زماني كوتاه، پشت دربهاي قلعه فرهنگي كشور بيشتر معطّل شوند. اگر چه ميدانيم هر چه اين معطّلي بيشتر شود، فشار انفجار دروني فرهنگ نظام و زلزله انديشههاي به غارترفته بيشتر خواهد شد و لحظه خطر، چيزي مانند فتنه 88، تمام اين ظرفيت عليه نظام به كار خواهد رفت.
تفاوتي نيز ميان مفهوم شهادت در جنگ سخت و جنگ نرم بيان شده:
شهيدِ جنگ سخت كارآمدي جبهه را بالا ميبرد. هر شهيد برابر با صدها رزمنده است از نظر كارآيي. چون عزيز است و با ريختن خون خود صدها انسان آزاده را به جبهه ميكشاند. پس هر شهيد افضل است از صدها رزمنده. امّا در جنگ نرم ماجرا جور ديگري است. اينجا هر كه كشته شود مذموم است، بدنام و بيآبرو. ثمرهاش چه؟ آسيب ميزند به جبهه. كارآمدي جبهه جنگ نرم را پايين ميآورد، چون «چماق به دست» نام ميگيرد، چون «گروه فشار» ميشود، چون «غيرمتمدن و دور از فرهنگ گفتمان» شناخته ميشود. هويّت تمام آدمخوبهاي قصه را اصلاً لكهدار ميكند، همين آدمي كه برخورد سخت كرده با جنگ نرم! مردم را به نظام و انقلاب و رهبري بدبين ميكند. اينجا كارآيي جبهه در ميان است؛ اگر با كشته شدن بالا نميرود، پس كشته جنگ نرم شهيد نيست و مقامي ندارد. او ناداني است كه با غفلت از ماهيت جنگ نرم، آبروي خود و همرزمانش را برده است، اگر قصور كرده إن شاء الله معفوّ است و اگر تقصيري داشته بايد مجازات شود.
و چكيده تمام نتيجهگيريها درباره جنگ نرم:
جنگ نرم تكراري از به سر نيزه رفتن قرآنهاست. جنگ نرم به حكميّت كشيدن نبردهاست. جنگ نرم به مقتل بردن امام و خونين كردن محراب است. جنگ نرم به شمشير راست نميشود، از حكمت علي (ع) هم گاهي كار برنميآيد، آنچنان پيچيده است اين جنگ! شمشير مالك هم نميتواند يك قدم جلوتر برود، اگر چه در جوار قلب پايگاه دشمن باشد! جنگ نرم، دفاع نرم ميطلبد.
طرح ديگري نيز اما
به همين كارفرما قول دادهام
وقتي كارشناسان را جمع كرده بود
براي يافتن طرحي فرهنگي
كه بتواند درآمدزايي هم داشته باشد
يعني
بينياز از وابستگي مادي به نهادهاي نظام
بتواند سرِ پا بماند
دوستان نظري نداشتند
اين اولين طرحي بود كه راه را گشود
و شش طرح ديگر از سوي دوستان داده شده در آن جلسه سه ساعته
اين طرح را هم مشغول تنظيم هستم
اگر تمام شود
كار نويي خواهد بود
خدا كمك كند
سعي خواهم كرد هر دو را به زودي تكميل نمايم
زيرا يك مقاله هم براي همايش فرهنگستان در حال نوشتن هستم
در معيّت يكي از دوستان
كه بايد به آن هم برسم!
خُرده مگيريد
كه وبلاگ چه جاي اين گويهها
كه اصلاً معتقدم
وبلاگ براي همين است
وبلاگ يعني «لاگ» روي «وب»، نه اين است؟! :)