دوست ندارد ديگر
زور كه نيست
هنر را اساساً دوست ندارد
بيگانه است
با تمام روح و روانش
گوشت و پوست و خونش
تلاش كه كردم
نه اينكه نكرده باشم
شايد حتي بيشتر از باقي فرزندانم
آنها دوست داشتند
خودشان ميرفتند
نقاشي بكشند
خياطي كنند
گلدوزي حتي
شمارهدوزي و گوبلندوزي
خطاطي و خوشنويسي
ماكتسازي و كاردستيهاي مقوايي
سيداحمد اما
هميشه فقط تحت فشار عمل كرده
خودش ميل و اشتياق نداشته
معلم كه خواست
گريز نداشت
درس و مشق است
راه فرار ندارد
جامدادي ساخت
اما چطور؟
با چه دقتي؟
با چه شيوه و مهارتي؟
علاقه كه نباشد اين ميشود
رفع تكليف فقط
رهايي از وظيفه
به «هنر» نميكشد
نميرسد يعني
هنر به روح و روان بسته است
بدون علاقه ميسر نيست
چه ضرورتي؟
اصلاً چه ضرورتي دارد؟
مگر همه بايد مثل هم باشند؟
همه انسانها؟
همه بايد «هنر» را دوست بدارند؟
بدون هنر نميشود؟
بايد ديد ميل خودش به چيست
اشتياق و علاقهاش
چه ميخواهد بشود
سيداحمد ميخواهد پليس شود
جدي اين را ميخواهد
خيلي اساسي
محكم و استوار
چرا بايد كودكان را به چيزي كه نميخواهند وابداريم؟!
به رياضي و فيزيك و پزشكي و رايانه و دانشگاه كلاً
وقتي طالب ديگرياند؟!
كتب ابوالعترة (ع): «مَا نِلْتَ مِنْ دُنْيَاكَ فَلَا تُكْثِرْ بِهِ فَرَحاً، وَ مَا فَاتَكَ مِنْهَا فَلَا تَأْسَ عَلَيْهِ جَزَعاً، وَ لْيَكُنْ هَمُّكَ فِيمَا بَعْدَ الْمَوْت.» (نهجالبلاغه، ن22)
به خاطر آنچه از دنيا به دست آورده اى زياد خوشحال نباش و آنچه را از دنيا از دست داده اى بر آن تأسف نخور و جزع نكن; تمام همّت خود را به آنچه بعد از مرگ و پايان زندگى است متوجه ساز. (ترجمه مكارم)