به نام خدا

در پارسي‌بلاگكم‌فروشيِ فرهنگي

چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۹ - ۵:۳۹ عصر

واي بر كم‌فروشان
اين را خدا گفت
و ما فكر كرديم منظورش فقط پرتقال و خيار است
كم‌فروشي در هر معامله‌اي
به حسب همان معامله است
اگر كم‌فروشي در موزون* سبك گرفتن سنگ ترازوست
و اگر كم‌فروشي در مكيل** كوچك گرفتن پيمانه
كم‌فروشي در «مشاوره فرهنگي» هم كم فكر كردن است
بله، كم فكر كردن
كارگر به زور بازو نان مي‌خورد
و فكور به قوه مُفكره‌اش
او اگر كم كار كند، زود لو مي‌رود
تابلو مي‌شود و از اجرتش مي‌كاهند
اما مشاور فرهنگي و كارشناس علمي
چه كسي مي‌فهمد چقدر فكر كرده است؟

ما معمولاً خيلي كم‌فروشي مي‌كنيم
ما، منظورم كساني است كه براي مشاوره به آن‌ها رجوع مي‌شود
به ما اعتماد مي‌كنند
و از ما مي‌خواهند كه بر روي يك موضوع مشخص مطالعه و فكر كنيم
و در نهايت نظر كارشناسي خود را ارائه نماييم
اما...
آيا به اندازه كافي فكر مي‌كنيم؟!
اصلاً اندازه كافي چقدر است؟!
ما خودمان مي‌دانيم چقدر است
ولي چون ديگران نمي‌دانند
چون بر كار ما نمي‌توانند نظارت كنند
ما فكر نمي‌كنيم
ما كم فكر مي‌كنيم
ما مشاورها خيلي كم‌فروشي مي‌كنيم!
خيلي‌هامان مصداق «ويلٌ للمطفّفين» شده‌ايم! بدجور...!

حالا چه؟!
جلسات كارشناسي است
مثلاً همه ما كارشناس فلان موضوع هستيم
چند جلسه
هر هفته يك جلسه
براي اين‌كه يك موضوع فرهنگي را تحليل كنيم
كاري كه تا به حال كسي نكرده، بكنيم
حالا نبايد دو ساعت قبل از جلسه فكر كنيم؟!
از جلسه امروز كه خارج مي‌شويم
تا شروع جلسه بعد
هفته بعد
حتي يك دقيقه به موضوع فكر نكرده‌ايم
حالا در جلسه مي‌خواهيم نظر كارشناسي بدهيم!

مي‌خواستم بگويم: كم‌فروشي فرهنگي هم داريم!

* موزون: آن‌چه با وزن كردن به فروش مي‌رسد (وزني).
** مكيل: آن‌چه با كيل (پيمانه) كردن فروخته مي‌شود (حجمي).


مطلب بعدي: طرح مهندسي فرهنگي مطلب قبلي: تكنولوژي تبليغ در حوزه

نظرات

sarv: سپاسگزارم از توضيحات دقيق جنابعاليچهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۴:۳۰ عصر
پاسخ: موفق باشيد.
sarv: كتاب رو همين امروز تهيه كردم، به همراه كتاب جامعه شناسي خودكامگي.
اولين كتاب هايي است كه تو زمينه جامعه شناسي ميخوام مطالعه كنم!!!
توصيه اي كه فرموديد در عدم مطالعه اين كتاب من رو بر آن داشت كه هرچه زودتر مطالعه كنم.:)چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۵ - ۲:۳۹ عصر
پاسخ: هنگام مطالعه دقت بفرماييد كه مسحور «سياه‌نمايي» كتاب نشويد. لازم است نكته‌اي را عرض كنم تا آسيب كمتر شود إن‌شاءالله. نويسنده اين كتاب «اسلام» را برابر با ايران عصر مغول و صفويه و افشاريه و زنديه گرفته است. تصوّري كه خيلي از ما نسبت به تاريخ اسلام و تشيع داريم. گمان مي‌كنيم نخستين بار در ايران بود كه شيعه حاكميت يافت و تمام آسيب‌هاي حاصله را بر همين اساس ترسيم مي‌نماييم. نويسنده غفلت كرده كه «فاطميون» بسيار پيشتر از حمله مغول به ايران، در مصر به قدرت رسيدند و حكومت شيعي را پايه‌گذاري كردند و به سطوح بالاي از دانش دست يافتند. غفلت كرده كه تمدن اسلامي عظمت علمي خود را پيش از اين‌كه امثال ابن‌سينا در ايران بدرخشند، در دانشگاه حضرت زهرا(س) در قاهره به دنيا نشان داد. جنگ‌هاي صليبي كه نويسنده كتاب، اصرار دارد پيشرفت علمي غرب را پس از آن و متأثر از آن بداند، به هدف نابود كردن تمدن پيشرو شيعه در مصر بود. اساساً آشنا شدن غربي‌ها با علوم مدرن از رهاورد آشنايي آن‌ها با شيعيان فاطمي در مصر اتفاق افتاد. در آن زمان ايران هنوز علوم جديد را نمي‌شناخت. اين كه نويسنده مشكلات علمي ايران را بررسي مي‌‌كند، گزارش‌هاي درستي‌ست، اما اين‌كه اين‌ها را به مسلمانان نسبت دهيم، چيزي كه از فحواي سطور كتاب فهميده مي‌شود نادرست است. در نهايت فاطميون را صلاح‌الدين ايوبي سرنگون كرد، به حمايت از خلفاي عباسي. امروز اگر پرچم فلسطين سياه و سبز و سرخ دارد، چون خود را وارث عباسيون، فاطميون و امويون مي‌دانند كه سه رنگ مزبور نشان هر كدامشان بود. ما متأسفانه تمام تاريخ شيعه را به ايران منحصر مي‌كنيم و طبيعتاً نيمي از تمدن پيشين شيعه را نمي‌آموزيم. فاطميون يك حكومت شيعي بود. كافيست در اينترنت جستجو كنيد و درباره آن بخوانيد. اين نكته را اگر توجه داشته باشيد، اميد است آثار سوء كتاب كمتر شود. موفق باشيد.
sarv: شبهه در دستمزد!!!؟؟
واقعا اگر استادي چنين مطلبي برايش مهم باشد، چنين تدريسي خواهد كرد؟؟!!
حداقل به اندازه نيم ساعت قبل از حضور در كلاس مطالعه نخواهد داشت؟؟!!
يا دانشجوش(خودم) رو بخاطر اينكه اشتباهش رو كه ممكنه براي هركس ديگه پيش بياد رو تذكر ميده، ميندازه؟؟!!
نه،واقعا اينطور نيست.
اگر چنين نكته اي براي يك استاد مهم بود از پايه همه رفتارهايش درست مي بود.
كاش سيستم آموزش يه غربالگري ميشد و اساتيد برتر رو وارد سيستم مي كرد كه كم هم نيستن اين اساتيد.
ما استاد داشتيم با مدرك كارشناسي ارشد به قدري تسلط داشتن روي درس كه استاد با مدرك دكتري چنين تسلطي نداشت!!!
كاش تغييري ايجاد مي شد، وگرنه بايد منتظر مرگ تدريجي رشد علم و فرهنگ بود.سه‌شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۹:۵۴ عصر
پاسخ: كتاب «جامعه‌شناسي نخبه‌كشي» را خوانده‌ايد؟! توصيه مي‌كنم اصلاً نخوانيد. تأثرآفرين است و روح انسان را آزار مي‌دهد. بيشترش تاريخ است. بيشتر هم به صورت مقايسه‌اي؛ ايران و اروپا. آن روزي كه نخستين دانشگاه‌ها را در ايران تأسيس كردند، وارونه مي‌نگريستند به علم به معناي مدرنش، يعني Science. اين شد كه آن شد و ديديم چگونه به جاي «توليد» به «تقليد» روي آوردند و هنوز هم ممكن نشده كه «بومي» شود دانش‌ها. هدف از طراحي «نقشه جامع علمي» همين بود ظاهراً. بحث لزوم تحوّل در علوم انساني هم كه جاي خودش. وقتي كتاب «ثروت ملل» آدام اسميت را مي‌خوانيد، روند پيدايش دانشگاه‌ها در انگليس را شرح مي‌دهد. آن‌جاست كه مي‌فهميد چگونه «دانشگاه» از دل ِ «صنعت» زاده مي‌شود. علم براي علم درست نمي‌شود، بلكه علم براي صنعت. آن‌جاست كه تازه متوجه مي‌شويد اين‌كه به استاد و درجه آن Master‌ مي‌گويند، در حقيقت همان «اوستاكار» بوده كه پيش از آن به هر استاد صنعتگري گفته مي‌شد. خلاصه دانشگاه را در كشور ما صحيح بنيان نگذاردند و كار به جايي رسيده كه خيل زيادي از فارغ‌التحصيلان، در رشته‌هايي غير آن‌چه تعليم ديده‌اند مشغول به كار شده‌اند. يك فكر اساسي بايد براي اين معضل كرد. فكر ما هم كه به تنهايي قاصر. اجتماعات بزرگ و انجمن‌ها و گروه‌هاي مفصل بايد تشكيل شود و هم‌رأيي كنند تا به راه حل برسند. آرزو هست كه بشود روزي.
sarv: و واي به حال استادي كه وقتي دانشجوش دو مرتبه اشتباهش رو كه داره بدون هيچ سوادي به نسل بعد منتقل ميكنه تذكر ميده(در كمال احترام ) و يك ترم اون رو عقب بندازه و از اون درس توسط استاد گرامي بعلت ناتواني خودشون در تدريس نمره قبولي نگيره!!!!
واقعا واي به حال اين افراد
استادي كه بياد سر كلاس خط به خط كتاب رو از رو براي دانشجو بخونه و با ارائه يه پرزنت صفر، توهم اين رو داشته باشه كه استادي رو تموم كرده واقعا تأسف برانگيز هستش.سه‌شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۵:۰۰ عصر
پاسخ: حقيقتاً همين‌طور است كه مي‌فرماييد. حتي دستمزدي كه استاد در اين حالت مي‌"گيرد چه بسا شبهه داشته و شايد مخلوط به حرام باشد. زيرا به اندازه آن دستمزد كار نكرده است. تشكر از نكته خوبي كه اضافه فرموديد به مطلب.
طهورا: بله اقا هم به اين مطلب اشاره نموده اند كه بدون مطالعه خيلي از اساتيد سر كلاسها مي روند لذا كلاس ها پر بار نمي شه و كشور در فقر علمي فرهنگي مي ماند
چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۹ - ۷:۳۷ عصر
پاسخ: خدا به دادمان برسد! نياز به تحوّل داريم.
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر18نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1366با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1354نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN