احمدينژاد خيلي خدمت كرد
خيلي زياد
به همين خاطر دوستش داشتيم
زحمات زيادي كشيد
دولت را محتوّل كرد
به مستضعفين نزديك
جوانهاي انقلابي را آورد
فرصتي براي ارتقاء ايماني جامعه
او به مردم اميد داد
به مسلمانان
نه فقط داخل
كه تمام دنيا
عليه استكبار
با بلندكردن دوباره نام و آوازه امام خميني (ره)
انقلاب امام خميني (ره)
با
اهتمام دوباره به فرمايشات امام
در خط امام
بازگرداندن شعارهاي انقلاب به عرصه جامعه
بعد از شانزده سال ليبراليسم دولتي
اما
يك فرق بزرگ هست
بين خدماتي كه او انجام داد با شهيد سليماني
يعني اصلاً
انسان وقتي «برتر» را ميبيند
تازه توجه به ضعفها پيدا ميكند
شايد اگر سردار را نميشناختيم
با او آشنا نميشديم
ضعفهاي احمدينژاد را نميفهميديم
او
احمدينژاد
گرفتار «غرورِ ايماني» شد!
اين آخرين حربه ابليس است
بزرگترين آنها
ويژه متديّنين و مؤمنين
درجه يكها
آنهايي كه خيلي خدمت ميكنند
اين نقشه را شيطان براي آنها كشيده است
درست وقتي انسان به مقامات معنوي كه ميرسد
خداوند كه به او كمكهاي فوقبشري ميكند
مِن حيث لايحتسب كه بهره ميبرد
رحمانيت و رحيميت خداوند كه شامل حال فرد ميشود
نصرت الهي كه سر ميرسد
وعدهاي كه خداوند به مؤمنين داده است
كساني كه دين او را نصرت ميكنند
درست وقتي كه پروردگار به وعده خود عمل ميكند
فرد كه توفيق خدمات فراوان به دين پيدا ميكند
دقيقاً همينها
دقيقاً در همان نقطه
اينجاست كه ابليس سر ميرسد:
«تو خيلي نزد خدا عزيزي كه اينقدر به تو كمك ميكند»
«از ديگران عزيزتر»
«خدا تو را بيشتر از ديگران دوست دارد»
«تو الآن در مسير حق از بقيه جلوتري، خيلي جلوتر»
«ديگران به اندازه تو به دين خدمت نميكنند»
اين نقطه سقوط است
آخرين مار در بازي ماروپله
درست وقتي كه به خانه آخر نزديك ميشوي
همان ماري كه هميشه باعث تأسف و تأثر ما در بچگي ميشد
وقتي كه دو خانه مانده به پايان
نيشمان ميزد و به نقطه شماره يك بازمان ميگرداند
احمدينژاد نيش خورد
درست وقتي «هاله نور» را دور «خود» ديد
و به زبان آورد
توسط همان آخرين مار
وقتي موفقيتهاي الهي را از «خود» ديد
وقتي گفت «دولتِ من» اين كارها را كرده است
درست وقتي كه گزارشات او به «خودش» بازگشت
و به «كارگزاران پيرامونش»
اما سردار سپهبد
فيلمهايش را ديگر همهمان ديدهايم
خودش كه از خودش تعريف نكرد
ديگران هم وقتي تعريف ميكردند
اصلاً از درون به هم ميريخت
«شرمندگي» را ميشد از چهرهاش ديد
اصلاً خودش را در آن مقامات نميديد
از درون متواضع بود
تظاهر نميكرد
او همه موفقيتها را از «خدا» ميديد
از «خود» نديد
هر چه پيروزي بود از جانب پروردگار
هر چه نقص از جانب خودش
درست مثل مولا علي (ع) سلوك ميكرد
مثل او فكر ميكرد و عمل
اين يك تفاوت بزرگ است
از زمين تا آسمان
به اين دليل است كه من ديگر به احمدينژاد رأي نميدهم
با اينكه خيلي او را دوست داشتم
با اينكه
خيلي خدمت به ما كرد
به همه مستضعفين ايران و جهان
اما
او در خانه يكي مانده به آخر سقوط كرد
همان روزي كه كاپشن را در آورد و كت پوشيد
نماد حمايت از مستضعفين را به نماد مستكبرين تبديل كرد
نه اينكه كت بد باشد
اين «تغيير نماد» بد بود
معناي زيادي براي جامعه داشت
جامعه جهاني
او بالاترين اميدها را به نااميدي تبديل كرد
درست وقتي كه خودش را - بيشتر از بقيه - در مسير اسلام تصوّر كرد
اين خانه از بازي در انتظار همه هست
هر كسي كه در حال خدمت به مستضعفين باشد
خيلي توكّل ميخواهد كه بتواني از روي آن بپري
درست مثل سردار شهيد سپهبد قاسم سليماني!
قال مولانا و مقتدانا اميرالمؤمنين علي (ع): «أَيُّهَا النَّاسُ! لِيَرَكُمُ اللَّهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِينَ، كَمَا يَرَاكُمْ مِنَ النِّقْمَةِ فَرِقِينَ؛ إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ، فَلَمْ يَرَ ذَلِكَ اسْتِدْرَاجاً، فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً» (نهجالبلاغه، ح358)
اى مردم! بايد خداوند، شما را به هنگام نعمت ترسان ببيند همانگونه كه از بلا ونقمت ترسان مى بيند؛ زيرا كسى كه خدا به او نعمت گسترده اى بخشيده و آن را (احتمالا) استدراج (مقدمه مجازات تدريجى) نشمرد از امر خوفناكى خود را ايمن دانسته. (ترجمه مكارم)