به نام خدا
يك صفحه گل و طرحدار، براي استعفاء از ادامه همكاري با مركز به عنوان مسئول فني.
خُرد شدن گاهي صدا ندارد. حتي تصوير هم. نه ميشنوند و نه ميبينند، ولي انسان در جلوي چشم خودش خُرد ميشود. خُرد شدني كه در اوج عزّت ظاهري است. همه ميبينند و لذّت ميبرند و با موفقيّتي كه ميپندارند برايت، شادي ميكنند و كف ميزنند. در خيل صداي همهمه و كف زدن همه، امّا تو در درون خود خُرد ميشوي، ذرّه ذرّه آب ميشوي و در پيشگاه الهي، در برابر خداوندگارت، بارگاه ربوبي انگار خيره نگاهت ميكند به شماتت و سرزنش و تو همچنان شرمسار، خُرد ميشوي. در حضور تمام اجدادي كه به افتخارشان مينازي و موقعيت مييابي، امّا ناتواني و از اين ناتواني، اگر چه افتتاحيه فرزندي است كه تو ساختهاي، نوزادي كه طرح وجودش را، ساختار خلقتش را تو پرداختهاي... در مقابل وجدان خودت هستي كه خُرد ميشوي!
چه زحماتي، به كمك دوستان البته، براي نوشتن طرح اين سايت و چه مرارتها تا بودجه تصويب شد و چه دشواريها، چقدر داكيومنت و مستندات، چقدر جلسات، دهنم كف كرد از بس توضيح دادم ساختار را... چند روز مانده به افتتاحيه، رئيس گوشهاي از ساختار را به هم زد، مهم بود؟! بله، آنقدر كه مهندس رايگاني در گوشم گفت: «الگوي سايت كه خراب شد»، منظورش اين بود كه كارآمدي سايت از بين رفت. نخش را كشيده بود، همان نخي كه دانهها به آن بندند. ماجراي آن كبابي كه بساز و بفروش شد و خانه خراب، چون پس از بتنريزي و آجرچيني به رسم سابق و عادت شغلياش، تيرآهنها را چون سيخ كباب كشيده بود! رئيس سيخهاي طرح را كشيد و سايت افتتاح شد. سايتي كه ديگر فرزند من نبود!
آيا نميشد؟! بعدها البته بسيار انديشيدم، آيا نميشد بمانم و با صبر حل كنم و تلاش تا دوباره قانع كنم و آب رفته را به جوي بازگردانم؟ امّا آن روز بيصبر شدم و اين نوشته را دادم، تا به روشي فانتزي خداحافظي كنم. تمام EQ وجودم در همين حدّ جمع و جور شد و احساس درونم را مفتضحانه بيرون ريخت. فرزند من سقط شد، وقتي ستون فقرات طرح مرا خُرد كردند. من اين طرح را در حدّ بعضي سايتهاي بزرگ دنيا ديده بودم. خدا خيرش بدهد مهندس فخري را، مدير پارسيبلاگ، روزي كه طرح را خواند، لبخندي چون هميشه بر لب داشت كه به سويم رو برگرداند و گفت: «نقشه مترو است براي يك روستا»، درست گفت و من هنوز اين را نفهميدهام كه نبايد براي روستا نقشه شهري بكشم!
اين نوشته را ميتوانيد به صورت رايگان از لينكهاي روبهرو دريافت نماييد.
دانلود: ۹۱۸ بار
در نوشتن آنچه در ذهن داري ترديد نكن. تكتك يادداشتها را شخصاً ميخوانم و پند ميگيرم:
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت
نوشتهها986طرحها، برنامهها و نوشتهها
مكانها75براي چه جاهايي نوشتم
زمانها30همه سالهايي كه نوشتم
جستجودستيابي به نوشتهها از طريق جستجو
وبلاگ1387با استفاده از سامانه پارسيبلاگ
نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليتها
آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن
سايتها23معرفي سايتهاي طراحي شده
نرمافزارها36سورس نرمافزارهاي خودم
معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او
فونتهاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشتههايم استفاده شده است
بايگاني وبلاگ1375نسخه محلّي از نوشتههاي وبلاگ
خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجرهساز
خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجرهساز
فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس
پيامك
ايميل
ذخيره