حرف تازه
در سه محور اصلي؛ ضرورتها و چالشها، شوراي جمعآوري مستند آراء و الزامات پيشرو نظم يافته است. محور نخست، شش بخش را در خود جاي داده؛ رشد علم در گروي تضارب آراء، سدّ انحراف متوقف بر اطلاع به موقع، رشد فنآوري و سرعتهاي مضرّ، دشواريهاي دسترسي به آراء نوين، فاصلهها و كارشناسان واسطه، آيندگان و اطلاعرساني صحيح.
البته محور دوم نيز پنج بخش دارد: معرفي شوراي حرف تازه، اهداف تأسيس شورا، وابستگيها و حجيّتها، گستره دانشهاي تحت نظارت، گستره محيطي فعاليت شورا.
خيلي غصه ميخوردم، از وضعيتي كه در حوزه ميديدم. روزهاي اول طلبگي با وضعيت نابهنجاري مواجه شدم و از هر استادي كه پرسيدم، يك پاسخ بيشتر نشنيدم: «خوب درس بخوان، به جايي كه رسيدي اين مشكل را حل كن!» و من از خودم پرسيدم: «اگر هر كسي همين درس را خوانده و به همين مشكلات دچار شده، از كجا معلوم من اين درسها را بخوانم مثل همين آدمها نشوم؟!» خلاصه متوجه آسيبهايي در حوزه شدم، آسيبهايي كه تعامل علمي خواص با هم را دشوار مينمود.
وقتي ميشنيدم و ميخواندم كه شيخ انصاري(ره) آن طور با مرحوم آخوند(ره) مباحثات داشته، با فقهاي ساير مذاهب حتي، آن طور رفت و آمد كه تا قبل از مرحوم بروجردي(ره) در ميان اهل علم در همين شهر قم برقرار بوده، بعد از رحلت آيةالله مؤسّس، مرحوم شيخ عبدالكريم(ره)، چه رابطه نزديكي بين سه فقيه برجسته وقت برقرار بوده، چه شد يكهو شهريههاشان را از هم جدا كردند؟! همين مراجع ثلاث؟! حالا شما آيات عظمي مكارم و سبحاني را كنار بگذاريد كه همسايه هستند و از قديم هم بحثي و هنوز هم با هم بحث دارند. اما ارتباط علمي بين فقهاي معاصر مانند گذشته نيست. نميشود اعاظم علما را در مجلسي علمي با هم مشاهده كرد، جز در مجالس ختم يا غيرعلمي در حقيقت.
يكروز با مسئول يك همايشي كه از آيةالله ... دعوت فرموده بودند صحبتم شد، پرسيدم: «چرا چند تن از مراجع عظام را دعوت نكرديد، تا پُربارتر شود؟!» پاسخ سادهاي داد: «دفاتر آقايان معتقدند شأن مرجعيّت مراعات نميشود در اين صورت، لذا هر يك را دعوت كنيم، دفتر ديگري دعوت را نميپذيرد!» هزار افسوس خوردم و خون خونم را خورد. با خود گفتم از دو حال خارج نيست، يا مطلب عظيمي در بين است كه عقل و خِرَد خُرد و ناقص من بدان نميرسد، يا مكر ابليس است كه امروز بر نظام مرجعيّت شيعه سايه انداخته، دقيقاً از عصر مراجع ثلاث و بيشتر در دوران مرجعيّت عامه آيةالله بروجردي(ره). در آرشيو روزنامههاي مدرسه امام باقر(ع) ديده بودم اخبار و تصاوير مسافرت آيةالله سيدنورالدين شيرازي(ره) را به شهر قم و اينكه چگونه از برخورد سرد مرحوم بروجردي(ره) اندوهگين شده و به قبرستان نو ورود كرده. كتاب زندگاني آيةالله بروجردي كه مرحوم دواني نوشتهاند را، چاپ هشتم يا نهماش، مدرسه حقاني بودم كه خواندم. از اين قبيل گرفتاريها زياد بيان داشته.
زياد از مطلب دور شدم. خيلي غصه داشتم كه چه ميشود اين تعاملات علمي را. چه گريزگاهي براي آن بايد جست. حتي اگر مطلب عظيم در بين باشد و حقير بيحواس و بياطلاع، بايد راه جديدي ايجاد كرد، اگر راههاي قديمي براي تعامل علمي بسته شده است. اين طرح همينراست. ساعتها دراز كشيدم و فكر كردم، نشستم و فكر كردم، قبل از خواب و بعد از بيداري فكر كردم. شايد طرح ناپختهاي به نظر آيد، اما گمان كردم اگر مجموعهاي واسط طراحي شود كه بتواند به صورتي متقن اين تعامل علمي را رقم بزند، كار بزرگي كرده است و فقاهت شيعه را از يك بنبستي نجات بخشيده، بنبستي كه شايد حقيقي نباشد و زاييده وَهم من باشد. شايد تمام آنچه گفتم توهّماتي باشد دور از واقع و از ناپختگي حقير نشأتگرفته. إنشاءالله كه همينطور است.
بيشک دليلي بوده كه توجهات جلب شده؛
عنوان، تصوير يا توضيحي كه براي اين مطلب آمده،
دليل را بنويس و دگمه دانلود را كليك كن.
بررسي براي باراندازي...