به نام خدا

در پارسي‌بلاگچه كنيم ۳۰

شنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۵ - ۹:۰۰ عصر

قبل از هر چيز از اين تاخير و وقفه اي كه پيش آمد عذر خواهي ميكنم.
‌در اين مدت
‌-كه ارتباط قطع بود-
‌بنده هم
‌از استادي كه عرض كرده بودم سئوال كردم
‌وهم در سايت ها پيرامون مسئله مغز در خمره كمي جست و جو كردم.
‌جست و جو ها در اينترنت بيش تر به تبيين مسئله متوجه بود. البته چند نقد در ‌مورد فيلم ماتريكس هم ديدم.
‌از استاد هم كه پرسيدم:
‌ايشون گفت اين سئوال در واقع اشكال وارد كردن به بديهيات است و نميتوان ‌براي آن استدلال كرد.
‌بلكه فقط ميتوانيد به او بگوييد در مقابل آنچه تو احتمالي بيان ميكنيد،
‌احتمال ديگري نيز وجود دارد، كه اگر راست باشد تو ضرر كرده اي و اگر آنچه تو ‌ميگويي راست باشد، ما ضرري نكرده ايم.
‌نظرتون؟


يك پاسخي هست به زبان رياضي
‌ذيلاً نمايش داده شده است:



‌توضيح فارسي آن هم چنين است:

‌در اين راه حل
‌تنها از «خود» سخن به ميان آمده
‌و با فرض تحقق شبهه مغز در خمره
‌به نتيجه‌اي متناقض رسيده است
‌اين‌كه «من» مساوي نيست با «من»
‌هر گاه در فلسفه به چنين نتايجي برسيم
‌يك برهان اقامه شده است
‌كه در منطق به «برهان خلف» مشهور است
‌از تناقض موجود در نتيجه
‌پي به «نادرستي» آن مي‌بريم
‌و «نادرستي» نتيجه علت مي‌شود براي «نادرستي» مفروض

‌مفروض: من | مغز در خمره | هستم

‌بديهيات مسأله:
‌1. «مغز در خمره» در يك جهاني‌ست كه ما آن را «الف»‌ مي‌ناميم.
‌2. «مغز در جمجمه» هم در جهان ديگري‌ست كه آن را «ب»‌ مي‌ناميم.
‌فارغ از اين‌كه جهان الف را حقيقي مي‌دانيم و جهان ب را مجازي ‌يا بالعكس
‌در هر صورت با اين گزاره مواجه هستيم:
‌3. جهان «الف» مساوي نيست با جهان «ب»
‌و در نتيجه:
‌4. هر چه كه عضوي از «الف» باشد، قطعاً عضوي از «ب» نيست
‌5. و هر چه كه عضوي از «ب» باشد، قطعاً عضوي از «الف» نيست

‌اكنون اگر اين بديهيات را به مفروض اضافه كنيم
‌با توجه به اين‌كه مفروض مي‌گويد:
‌من در خمره هستم
‌يعني:
‌6. من در «الف» است
‌پس:
‌7. من در «ب» نيست

‌تا اين‌جا مشكلي نيست
‌ولي يك گزاره ديگر داريم كه كار را دشوار مي‌كند
‌«من» از كجا آمده است؟
‌ما «من» را از «مغز در جمجمه» انتزاع كرده‌ايم
‌پس:
‌8. «من» مفهومي است كه از «مغز در جمجمه» اخذ شده
‌با توجه به اين بديهي:
‌9. هر مفهومي حداقل بر منشأ انتزاع خود صدق مي‌كند
‌نتيجه مي‌گيريم:
‌10. «من» بر «مغز در جمجمه» صدق مي‌كند
‌يعني:
‌11. من در «ب» است
‌از مقايسه 11 با 7 به يك تناقض مي‌رسيم:
‌12. من من نيست!
‌زيرا نمي‌شود من هم در «الف» باشد و هم در «ب»

‌اما اگر اشكال شود به بديهي 9
‌كه فردي بگويد ممكن است مفهومي نادرست اخذ شده باشد
‌و لذا صدق نكند بر محل انتزاع خود
‌اين‌طور گفته مي‌شود كه مفهومي كه از خارج اخذ شده
‌چون وجود خارجي شخصي‌ست
‌يعني انحصار در يك مصداق مشخص دارد
‌اگر چه مفهوم بماهو مفهوم قطعاً كلّي‌ست و اباء ندارد از صدق بر كثيرين
‌اما از آن جهت كه منتسب به مصداق خارجي خاص است
‌عقل شرط كرده است در چنين مفهومي
‌كه صرفاً بر مصداق خود حمل شود
‌و بر آن صدق نمايد
‌و در اين صدق اهميتي ندارد كه خصوصيات و كيفيات و اعراض موجود خارجي
‌درست درك شده باشد يا اشتباه

‌بنا بر اين استدلال
‌اگر مغزي در خمره‌اي وجود داشته باشد
‌قطعاً «من» نيستم!
‌زيرا «من» خودم را از همين وجود فعلي خود درك كرده‌ام
‌كه مغز در جمجمه است
‌و چنين دركي
‌نمي‌تواند منطبق بر مغز در خمره‌اي شود
‌كه در يك جهان ديگر واقع است
‌«من»‌ نمي‌تواند هم‌زمان در دو جهاني باشد
‌كه با هم در تعارض هستند؛
‌يكي واقعي و ديگري مجازي!

‌نظر شما چيست؟

ممنون از پاسختون، برام مفيد بود.
‌دو سئوال:
‌1. مگه صاحب سئوال، مدعي بود كه اين هماني در "من" ها بر قرار است كه شما ‌فرموديد: نيست.
به عنوان مثال فردي كه بر اثر تصادفي حافظه خود را از دست ميدهد، و هويت ‌جديد-جعلي- دوباره شروع به زندگي ميكند.
‌ايشان همان من است اما با هويتي ديگر و با داده هاي مغزي ديگر.
‌به عبارت ديگر مغز در خمره با داده هايي كه دارد، خود را مشغول زندگي ميابد.
‌و اصلا متوجه اين جابه جايي نميشود.
‌در واقع او دركش از خودش تغييري نكرده است.
‌2. آيا در پاسخ به اين سئوال كه ظاهرا ابتدائا در حيطه فيزيك بوده ، ميشود ‌جواب فلسفي و ... داد؟
‌يادم هست، فردي از قول صاحب منظومه نقل ميكرد:
‌آمدند خدمت ايشان و پيرامون دوربين عكاسي كه اختراع شده- يا ميخواهد اختراع ‌شود- صحبت كنند.
‌ايشان هم در پاسخ فرمودند:[آقا جان] مگر ميشود، شيء در عين اينكه در يك جا ‌هست صورت عيني آن در جاي ديگر ضبط شودو... .


بحث اين‌هماني در «من‌ها»‌ نيست
بحث ارائه يك برهان است
بر اين‌كه بتوان ثابت كرد
«من | مغز در خمره |‌ نيست»

براي اثبات اين مطلب
از راه برهان خلف رفته‌ايم
ابتدا فرض گرفته‌ايم كه «من | مغز در خمره | است»
سپس لوازمات عقلي آن را پي گرفتيم
و به بديهياتي ضميمه نموديم
تا رسيديم به يك تناقض
اين‌كه «من | من | نيست»
وقتي لوازمات عقلي يك قضيه به تناقض بيانجامد
چون تناقض محال است
نتيجه مي‌گيريم كه اصل آن قضيه هم محال بوده است
پس به روش برهان خلف ثابت مي‌شود
كه محال است آن‌كه خود را در اين جهان فعلي مي‌بيند
و در آن زيست مي‌كند
و خود را در اين جهان يافته و درك كرده است
يك مغزي در يك خمره‌اي باشد
و تمام اين چيزهايي كه واقعيت مي‌پندارد مجازي باشد
زيرا آن مغز ديگر اين فرد نخواهد بود!

هويتي ديگر هم معنايي ندارد
زيرا ما اصلاً با ماهيت كار نداريم
تا از هويت بحث كنيم
ما با شخص وجود ارتباط داريم
هر موجودي يك وجود شخصيه خارجيه دارد
اين وجود نمي‌تواند چندگانه باشد
حتماً يكي است
هر وجود ديگري تصور شود
يك فرد ديگر خواهد بود و نه اين فرد از وجود

مغز در خمره يك وجودي دارد
مغز در جمجمه وجودي ديگر دارد
من كه خود را مغز در جمجمه مي‌بينم
و «من» بودنم را از همين جسم و وجود مشخص انتزاع كرده‌ام
نمي‌توانم آن مغز در خمره باشم
حتي اگر يك مغز در خمره‌اي هم وجود داشته باشد كه من داخل در تصورات وي قرار داشته باشم
من من هستم
و من همين هستم كه خود را درك كرده‌ام
اين مطلب از آن استدلال كه عرض شد فهميده مي‌شود

داده‌هاي مغزي هم نمي‌تواند وجود فرد را تغيير دهد
هر چقدر داده‌هاي مغزي تغيير نمايد
باز هم اين وجود خودش است
و همان شخص
لذا ممكن است خصوصياتي كه از خود به خاطر دارد متفاوت باشد
مثلاً مرد بوده و حالا خود را زن تصور مي‌نمايد
ولي باز هم آن‌چه از «من» درك مي‌كند
لزوماً همين «من» است كه درك مي‌نمايد
و نمي‌تواند هم‌زمان در دو وعاء مختلف باشد
كه وجه اشتراك ندارند
فضا و جهاني كه مغز در خمره در آن است
هيچ وجه اشتراكي نمي‌تواند با جهاني داشته باشد كه مغز در جمجمه خود را در آن متصوّر است
زيرا فرض بر اين است كه آن حقيقي و اين مجازي‌ست
وقتي دو جهان در هيچ نقطه‌اي وجه اشتراك ندارند
من يا در اين جهان هستم و يا در آن
در هر صورت
من يكي از اين دو بيشتر نخواهم بود
و چون «من» را با عقل خود از همين جهان جمجمه‌اي انتزاع كرده‌ام
پس بر مابحذاء واقعي خود صدق مي‌نمايد
و ديگر نخواهد توانست بر مغز در خمره صدق كند

فلسفه علم هستي‌شناسي‌ست
هر مطلبي كه درباره «بود يا نبود» باشد
وجود را اگر مدّ نظر داشته باشد
لزوماً به فلسفه مرتبط مي‌گردد
اتفاقاً بخش عمده‌اي از بنيان‌هاي فيزيك
آن‌جا كه از ماده و انرژي و هست و نيست آن‌ها صحبت مي‌كند
به فلسفه مربوط است

اين‌كه يك فيلسوف آن‌چه را نادرست تصوّر كرده
تصديق ننمايد
دليل نمي‌شود آن مطلب اشتباه باشد
اگر به نحو صحيح براي ايشان بيان مي‌شد
كه تصوّر درستي از دوربين داشته باشند
ايشان مگر فيلسوف نبوده است
مگر قبول نداشته كه هر شيء وجود ذهني مي‌تواند داشته باشد
وجود كتبي را مگر براي الفاظ نپذيرفته
خب وجود تصويري هم براي تمام اشياء روي كاغذ عكاسي كه ممتنع نيست
كاملاً واضح و مبرهن است
هر فيلسوفي معتقد است كه يك وجود ذهني متناظر از شيء در نفس ما حاضر مي‌شود
تا آن را درك مي‌كنيم
حالا همين وجود به كيفيتي ديگر
همان‌طور كه عارض بر نفس شده
عارض بر صفحه كاغذ مي‌شود
البته در حقيقت عارض بر رنگ‌ها مي‌گردد
زيرا رنگ‌هاي روي كاغذ جرم دارند
و جوهر هستند، نه عرض!

بنده در خدمت هستم
اگر كلام ناقص بود
بگذاريد به حساب ضعف در بيان حقير
آن‌چه از اساتيد آموخته‌ام پس مي‌دهم
اميد كه مقبول افتد

و اما در ايميلي ديگر
پس از ايميل قبلي نوشتم:

يك نكته به نظرم آمد
با توجه به اين‌كه شما به حسب استفاده از مباحث آسيدمنير (ره)
و آشنايي بيشتر با انديشه ايشان
از بنده پرسش نموديد
لازم است عرض نمايم
استاد حسيني روش معروفي در مباحثه با سوفسطايي دارند
يعني فردي كه شك در واقعيت نمايد
ايشان بر خلاف آن‌چه بنده در ايميل قبلي خدمت شما عرض كردم
به سراغ برهان نظري نمي‌روند
زيرا معتقدند برهان نافي اختيار نيست
و لذا نمي‌تواند مخاطب را
يعني همان سوفسطايي
مجبور نمايد به پذيرش

به سراغ برهان عقل عملي مي‌روند
به اين ترتيب كه شرايطي را ايجاد مي‌نمايند
كه مخاطب بيشتر از دو گزينه پيش روي خود نداشته باشد
كه هر كدام را بپذيرد
تسليم ما شود به ناچار
يعني يك جبر در عمل
كه اگر هر دو طرف را طرد نمود
در يك تناقض گرفتار شده
رسوا گردد
و اطرافيان وي او را رها نمايند

روش استاد اين است
به سوفسطايي مي‌گويد:
آيا بين اين نظريه‌اي كه من مي‌گويم با آن‌چه تو مي‌گويي تغاير و تفاوتي هست
آيا حرف من و حرف تو متفاوت است؟
اگر مخاطب پذيرفت
كه اصلاً سوفسطايي نيست
زيرا يك تفاوت بين دو چيز را پذيرفته است
و اين پذيرش تغاير
تغايري كه در ذهن وي است
از دو تصوري كه درك كرده
بحث را به علّت تغاير مي‌كشد
يعني اين‌كه علّت اين تغاير چيست
چون نمي‌تواند درون نفس همان فرد باشد
پس بايد بيرون باشد
و هر چه كه باشد
همين علّت تغاير دليلي بر وجود واقعيت است
و استاد حسيني اگر مخاطبش قبول كند تغاير را
او را مي‌كِشد تا تغيير و سپس هماهنگي
و در نهايت اصالت ربط و تعلّق و فاعليت را به وي ثابت مي‌كند
بر اساس همين يك پذيرش اوليه

اما اگر مخاطب نپذيرفت
گفت من قبول ندارم تغايري را درك مي‌كنم
بين حرف خودم و حرف شما
استاد مي‌گويد: پس حالا كه هيچ تفاوتي را درك نمي‌كني
بين حرف من و حرف خودت
چرا به حرف من عمل نمي‌كني؟
يعني نمي‌پذيري كه تغاير وجود دارد
و دنبال آن؛ علت تغاير
و ... تا آخر
اگر طرف بگويد به حرف تو عمل نمي‌كنم
يعني عملاً به تغاير معتقد است و دروغ گفته
و اگر هم عمل كند
باز هم به تغاير معتقد شده
اگر چه از سر اين‌كه بين حرف خود و حرف ما تفاوتي نديده

پس سؤالي را در معرض مخاطب قرار مي‌دهد
كه انتخاب هر طرف آن منجر به تسليم مي‌شود
تسليم يعني پذيرش تغاير
همين‌كه سوفسطايي تغاير را بپذيرد
مسير اصلي را طي خواهد كرد:
تغاير، تغيير، هماهنگي، ربط، تعلّق، فاعليت
و عملاً اصالت ولايت را خواهد پذيرفت

اين شيوه استاد حسيني براي اثبات واقعيت به نحوي است كه به آن معتقد مي‌باشد
پس آن‌چه بنده از برهان نظري گفتم
از منطق صوري وام گرفته بودم
موفق باشيد

و گفتگويمان در همين‌جا پايان يافت
ايميل‌هايي كه ردّ و بدل مي‌شد
همان‌گونه كه براي نويسنده اين وبلاگ مفيد بوده
اميد است براي خوانندگان نيز باشد!

فهرست مطالب:
چه كنيم 1
چه كنيم 2
چه كنيم 3
چه كنيم 4
چه كنيم 5
چه كنيم 6
چه كنيم 7
چه كنيم 8
چه كنيم 9
چه كنيم 10
چه كنيم 11
چه كنيم 12
چه كنيم 13
چه كنيم 14
چه كنيم 15
چه كنيم 16
چه كنيم 17
چه كنيم 18
چه كنيم 19
چه كنيم 20
چه كنيم 21
چه كنيم 22
چه كنيم 23
چه كنيم 24
چه كنيم 25
چه كنيم 26
چه كنيم 27
چه كنيم 28
چه كنيم 29
چه كنيم 30


مطلب بعدي: پ مثل پدر مطلب قبلي: چه كنيم ۲۹

نظرات

سيد محمدرضا فخري: با سلام
باطلاع فعالان محترم در حوزه فاوا مي رساند سازمان فناوري اطلاعات در نظر دارد تعدادي از پروژه هاي خود را با همكاري بخش خصوصي مشاركت نمايد . علاقه مندان مي توانند به وب سايت سازمان فناوري اطلاعات پايين صفحه بخش " ده برابر كردن توليد محتواي داخلي با رويكرد كسب و كار ديجيتالي با مشاركت حداكثري بخش خصوصي" مراجعه نمايند.
ito.gov.ir
دوشنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۵ - ۹:۲۸ صبح
پاسخ: سلام. تشكر كه اطلاع‌رساني فرموديد. در پناه حق.
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر18نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1366با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1354نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN