به نام خدا

در پارسي‌بلاگحكمِ جلب

چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۱:۲۰ صبح

به زودي همين اتفاق براي تو هم مي‌افتد
گفتم خيال نكن تمام شد
ببين ديروز با اين بنده خدا چه كردند:

ريختند
بالاخره ريختند
با مامور و دستبند و يك گله آدم نما
زن و مرد
خيابان را بند آوردند
خلق مبهوت كه چه شده؟
برخي مي پرسيدند آمده اند كه استاد را ببرند؟
به در همان موسسه كذايي كه ميداني
قيامتي شد برادر
گفتم حرف همان است كه گفتم طلاق در مقابل مهريه
دادخواست اعسار من چند روز ديگر نهايي مي شود
و مرد باكي از بند ندارد
علي الخصوص كه بند نامردي باشد و سند مظلوميت
كه مظلوميت حقانيت مي آورد
اقلا با ضريب يك
قبول نمي كنيد بچرخيد تا بچرخيم
همان شد كه گفتم
چقدر احمقند برخي انسانها
سه سال است عذاب مي دهند عالم و آدم را
بعد سه سال همان مي كنند كه اول بايد مي كردند
و خودشان مي مانند و دريايي از ترديد و آبروي رفته يك عمر
...

رفتم سراغش
گفتم اين خبر را شنيده‌اي؟
ديروز ريخته‌اند دفتر فر... كه فلاني را ببرند
پدر زن با مأمور و حكم جلب
به خاطر مهريه
پرسيد: خب چه شد؟
گفتم: هيچي، بنده خدا داماد، كارِ درست را كرد
گفت مهريه را ببخشيد تا طلاق دهم
رفته‌اند محضر و سند رسمي امضاء كردند براي بخشش مهريه
- چه راحت!
داماد گفته طلاق نمي‌دهم، حتي اگر بيست‌سال بگذرد!
اگر تو هم تهديد مي‌كردي كه طلاق نمي‌دهم كارت حل بود
- نه، من از خدا ترسيدم
اگر زن به گناه مي‌افتاد در اين مدت
جواب خدا را كه نداشتم
آن آيه قرآن را هم كه خاطرت هست
خواستم «كالمعلقه» رها نسازم

گفتم: تو چه مي‌كني اگر بريزند با حكم جلب؟
- اتفاقاً خبرهايي دارم كه نزديك است به اين نقطه برسند
اخيراً پيام‌هايي فرستاده‌اند
واسطه فرستاده‌اند
حتي تماس گرفته‌اند كه البته جواب نداده‌ام و پيغام صوتي گذاشته‌اند
دعوا سر حضانت مي‌خواهند دوباره راه بياندازند

خب چه مي‌كني؟
- فرار...
متواري مي‌شوم... در كسري از ثانيه...
همه چيز را جمع و جور كرده‌ام
شهرستاني را هم برگزيده‌ام دور از دسترس
در كسري از ثانيه غيب مي‌شوم
شايد سال‌ها ديگر كسي مرا نبيند

فرار؟ چرا؟ حق با توست، بمان و بگير.
- ديگر حوصله دادگاه را ندارم
حق هم اگر با من باشد
حتي اگر دادگاه به نفع من رأي صادر نمايد
ديگر پايم را در دادگاه نمي‌گذارم
وابستگي به جايي و كسي هم ندارم
مي‌روم و ديگر آشنايي مرا نخواهد ديد

كارهايت را چه مي‌كني؟ درس؛ تحصيل؟ تدريس؟
لبخندي زد: اينترنت دوركاري را ساده كرده است :)

با بغضي در گلو دست به نفرين برداشت:
خدا لعنت كند پدرش را... هزار هزار لعن، هر لحظه و هر آن، بر او و بر انديشه و بر كردارش باد!
خدايا به بلايي مبتلايش كن كه درمان نداشته باشد و عذاب اعمالش را در دنيا، همين دنيا، بچشد.
و من دست بلند كردم و گفتم: آمين!

پ.ن. مطلب مرتبط: عام‌البلوايي


مطلب بعدي: همايش فقه حكومتي مطلب قبلي: شبيه آگهي ازدواج

نظرات

محسن: آرزوي صبر جميل براي شما دارم.
چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۰ - ۷:۲۹ عصر
پاسخ: تشكر...!
پيروز: سيدناالاستاذ، سلام!
همين اتفاق، چندي كم از هفته‌ي پيش براي شاگرد عهد شبابت افتاد؛ محصنه‌ي زناكاري كه با بي‌بي‌سي‌هراسي و حقوق‌بشرترسي قضات خدانترس، از بند حكم خدا -سنگ‌سار- رهيده بود، به راحتي هرچه تمام‌تر، لگد به درب منزل مي‌كوبيد و «اقساط معوقه» مي‌طلبيد.
بيني و بين‌ الله جوجه‌ي حضرت زهرا(س)! خدا از اين خلق دين‌فروش نان به نرخ روز خور، راضي‌ست؟
دردكشيده‌ايم و مشترك‌الأمراض، خداي‌مان شفا دهاد...


يكشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۲:۵۱ صبح
پاسخ: جدي؟ خودش؟ يا وكيل؟ چه كردي؟ نرفتي كه بازداشت؟ لاإله‌إلاألله!
amir: با سلام و خسته نباشيد وبلاگ جالب و پر محتوايي داري به ما هم سر بزنيد اگر مايليد تا با هم تبادل لينك كنيم با تشكر اينم ادرس سايتم:http://mtdownload.comچهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۰ - ۸:۲۱ عصر
پاسخ: تشكر.
نت افراز: خدمات ميزباني وب
با شرايط خاص
http://netafraz.parsiblog.com/
چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۰ - ۱:۳۸ عصر
پاسخ: اميدوارم پشتيباني آن هم واقعاً خاص باشد!
صبر: نترس برادر
ذره اي نترس
مامور كه با دادي خود را كنار مي كشد
نه حق ورود به منزل يا محل كارت را دارد
نه قدرتي
نه اسلحه اي
فقط يك گزارش گر است
از بقيه هم حتي اگر كوچكترين دادي زدند مي تواني شكايت كني
اعاده حيثيت
جريمه نقدي و شش ماه زندان
خيالت تخت
الان همه از من همين را ميخواهند
و من يك بار ديگر با خدا معامله كردم
و گذشتم
وگرنه الان من با مامور آنجا بودم
ولي ديدم بيش از اين نمي ارزد
البته راه حل دومي هم هست
كه تلفني گفتم
به اين راه حل شك داري
آن يكي تضميني است
فقط كافي است شماره اي را كه مي داني بگيري
مردم افتخار مي كنند كه به ياري پسر پيامبر مظلوميت بشتابند
هر راهي را كه انتخاب كني
يك مساله را يقين بدان
ان مع العسر يسرا فان مع العسر يسرا
در قرآن كم پيش مي آيد كه يك آيه پشت سر هم تكرار شود
لطيفه اي دارد اين مساله معيت عسر و يسر ....
چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۰ - ۱:۳۱ عصر
پاسخ: تشكر از اظهار محبت شما. إن‌شاءالله با اهل بيت عصمت و طهارت(ع) محشور شوي كه محبت آنان دروازه بهشت است. از كثرت دانش شما هم مطلع هستم، چند وقت پيش صداي مبارك‌تان را از راديو معارف شنيدم، كارشناس يك برنامه بوديد. خيلي خوشحال شدم. إن‌شاءالله خدمت اگر رسيدم درباره اين مسأله «معيّت» كه فرموديد استفاده وافي خواهم كرد. التماس دعا :)
محمد عابديني:
كاربر گرامي، سلام
در تاريخ چهارشنبه 12 بهمن 90 نوشته (حكم جلب) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۱:۲۶ صبح
پاسخ: تشكر... چه سرعتي، همين الآن پستش كردم! ممنون. يادم باشد دفعه بعد حتماً به شما رأي بدهم! :)
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر18نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها986طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها75براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها30همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1366با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي60تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1354نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN