دو طبيب در دهي ميزيستند
به درمان مردم ده مشغول
قرص و شربت و انواع دارو
كمكم ذائقه مردم حساس شد
زمان كه گذشت
گير به دارو و درمان دادند
اعتراض به تلخي شربت
گفتند: آمپول درد دارد
قرص هم گلوگير است و خفه ميكند
اين بود كه دكان دو طبيب خلوت شد
مردم ديگر نميآمدند
دو طبيب كه وضع را چنين ديدند
به خانه مردم آمد و شد كردند
خودشان به مريضها سر زدند
دلشان ميسوخت
براي انسانهايي كه هر روز بدتر ميشدند
داروها را هم رايگان عرضه كردند:
تو آبله داري و بايد اين سرم را تزريق كني
تو سل گرفتي و بايد اين شربت را بخوري
تو وبا گرفتهاي و بدون اين قرص خوب نميشوي
بيا و اين درمان را پي بگير
مردم اما گوش به حرف دو طبيب نكردند
بيمار بودند
درمان نميكردند
طوري شد كه بيماريها فراگير
هر كه در ده بود مرضي در خود داشت
بيمرض ديگر پيدا نميشد
يكي از اهالي به نزد دو طبيب رفت
يكي كه بروبيايي داشت:
ببينيد بزرگان
شما اهل علم و دانشيد
شما ميدانيد كه مردم ديگر داروبخور نيستند
از هر درماني فراري
حالا كه مردم بالا نميآيند
وقت است شما كمي پايين بياييد
كوتاه بياييد يعني
تا كي اينقدر سخت ميگيريد
دنيا عوض شده است
شما هنوز به سنّتهاي قديم وفادار
چه چسبيدهايد
دست از قرص و شربت و سرم و آمپول برداريد خب!
دو طبيب گفتند:
پس چطور مردم را درمان كنيم؟!
مرد كه خيال ميكرد خيلي داناست
نزد خود راه حلي هم داشت:
اجازه دهيد مردم راحت باشند
توصيه كنيد تفريح بروند
خوش بگذرانند
هر غذايي كه دوست دارند بخورند
هيچ دارويي هم تجويز نكنيد
اينطوري دوباره دوست ميشوند
بين مردم و علم طب آشتي ميافتد
دوباره به شما سر ميزنند
نميخواهيد نگاه مردم به پزشكي مثبت باشد؟!
طبيبها پرسيدند:
خب اين كار را كنيم چه ميشود؟!
- دوباره دكان طبابت شما پر ميشود
رونق ميگيرد
مردم رفت و آمد ميكنند
با شما ميجوشند
به شما سر ميزنند
هر روز هر روز ميآيند به مطب شما
به توصيههاي شما هم گوش ميكنند
توصيههاي آسانگير شما
توصيههاي همسو با لذتجويي و راحتطلبي
دوباره ميشويد همان دو طبيب مورد علاقه مردم
درست مثل قديم
خوب نيست رابطه مردم با طب درست شود؟!
يكي از دو طبيب به اين نصيحت گوش كرد
بر مردم آسان گرفت
مدام حرفهاي نادان دانانما را تكرار ميكرد
تا ته اومانيسم انسانمحور:
هر چه ميخواهيد بخوريد
هر لحظه و هر روز خوش بگذرانيد
اين چند روزه عمر كه وقت رنج نيست
در لحظه زندگي كنيد
اصلاً علم پزشكي آمده است تا شما آسوده باشيد
ما اينجا هستيم تا شما خوش باشيد
مگر هدف طبيب جز اين است؟!
هيچ شربت تلخي ننوشيد
هيچ قرص گلوگيري قورت ندهيد
هيچ آمپول و سرمي تزريق نكنيد
اصلاً طب براي شماست
خوشحال بودن شما هدف علم طب است
رها باشيد و خوش بگذرانيد
مطب او پر شد از بيمار
رفت و آمد فراوان
پول ميگرفت و ويزيت ميكرد
همين حرفهاي خوش و خرّم را هم تحويل اهالي ميداد
و بيماران هر روز بيمارتر ميشدند
و بيمارتران هر روز زمينگير
و در بسترافتادهها هر روز ميمردند
و او هر روز سكههايش بيشتر ميشد
و دكانش پرمشتريتر
طبيب ديگر اما نپذيرفت
طبيب دوم
و مدام با خود تكرار ميكرد:
چطور طب ميتواند مردم را درمان كند
اگر دارو تجويز نكند
اگر بر مريض سخت نگيرد
اگر نسخه نپيچد
اين چطور علميست؟!
به چه درد ميخورد؟!
ولي حرف او را نپذيرفتند
جز اندكي مراجعه نكردند
زيرا مردم ده راحتي را بر سلامتي ترجيح دادند
زيرا طبيبهايي بودند كه علم خود را به خواستههاي مردم فروختند
و مردم طبيب آسانگير را از طبيب دغدغهمند دوستتر داشتند
همين شد كه طبيب واقعي غريب شد
و علم طب مضمحل!
سرنوشت دين هم همين است
ديني كه بخواهد مردم را رها كند
آسان بگيرد و محدوديتها را بردارد
بگويد مردم حالا حجاب را دوست ندارند
فلان و فلان حكم خدا را خوش ندارند
اين احكام را ول كند و مردم را آزاد بگذارد
اين دين ديگر دين نيست
دين خداپرستي نيست
دين رشد انسان نيست
دين داراي هدف نيست
دين دنياداريست
دين دنياپرستيست
دينيست كه فقط دنياپرستها مريد آن هستند!
مسيحيت را اينطور كردند
ميخواهند اسلام را هم چنين كنند
همينهايي كه دين را انسانمحور ترسيم ميكنند
ديني كه اساساً خدامحور طراحي شده است!