به نام خدا

در پارسي‌بلاگجنگ ناگزير

جمعه ۳۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۱ صبح

داري از خيابان رد مي‌شوي
يحيا و سينا را مي‌بيني
سينا به شدت او را مي‌زند
يحيا بر زمين افتاده و به خود مي‌پيچد
صداي شكستن استخوان‌ها
مشت‌ها و لگدهاي محكم سيناست كه بر بدن نحيف يحيا فرود مي‌آيد
دو سه نفري دوره كرده نگاه مي‌كنند
چند قلچماق درشت‌هيكل
يكي‌شان چوب‌دستي به سينا مي‌دهد
پاي يحيا را ميان دو جدول جوي كنار خيابان قرار مي‌دهد
محكم مي‌زند
به‌قدري محكم
كه صداي شكستن استخوان پا فضا را پر مي‌كند
چوب هم مي‌شكند
از شدت ضربه
ديگري ميله آهني به دست سينا مي‌دهد
يحيا با ظاهري چون مردگان
جان بي‌جان خود را روي آسفالت مي‌كشد
سينا با ميله آهني بر سر يحيا مي‌كوبد
خون بر كف خيابان جاري‌ست
بيشتر جاري مي‌شود
با سري كه شكافته
يحيا نشان مي‌دهد كه هنوز زنده است
با حركت ضعيف انگشتان يك‌دست

چه مي‌كني؟
با خود در انديشه:
آيا به كمك يحيا بشتابم
من كه زورم به سينا نمي‌رسد
به او برسد
به هياكله پيراموني‌اش نمي‌رسد
اين‌ها دار و دسته‌اند
يكي دو نفر كه نيستند
چه كنم؟

حتي اگر يحيا مقصر بوده
خطايي هم كرده باشد
اصلاً او دعوا را شروع
اين كه نمي‌شود
اين‌طور زجر دادن و اين‌طور نفس را گرفتن
اين‌طور انسانيت را زير پا لگدمال كردن
سينا روي سينه يحيا بالا و پايين مي‌پرد
صداهايي مي‌آيد
يك‌يك استخوان‌هاي نازك سينه است كه مي‌شكند

من چه كنم؟
آيا حرف بزنم با سينا؟
به حرفم گوش مي‌دهد؟
سؤال كه پرسيدم بي‌ربط گفت:
- به تو ربطي ندارد.
پاسخش خيلي ساده:
- زورم مي‌رسد، مي‌زنم، دلم مي‌خواهد!

من اين وسط چه بايد كنم؟
هيچ كمكي هم نيست
آدم ديگري هم اصلاً نيست
فريادرسي
چه كنم؟
بايستم و تماشا
فرصتي كه يحيا را نابود كند؟!
بكشد و بي‌جان نمايد؟
البته كه زياد هم تا آخر نمانده
جان يحيا
همه را ستانده
چه كنم؟
چه كاري از من ساخته است؟

مسئله اين است
قضيه قضيه ساده‌اي‌ست
خيلي پيچيده و دشوار نيست
فهمش هم آسان
از آن‌چيزهايي كه تصوّرش تصديق مي‌آورد

تصميم آدم‌ها تفاوت مي‌كند؛
آدم خوب باشد يا خودخواه
خوب باشد مي‌رود سمت يحيا
خودخواه مي‌رود پي كار خود
انگار نه انگار
اصلاً چيزي نديده است
خوب اما نمي‌رود
آدم خوب دست و پاي سينا را مي‌گيرد
به يحيا كمك مي‌كند
حتي اگر بداند حريفِ زور سينا نيست
حتي اگر بداند دار و دسته دارد
حتي اگر از قلچماق‌ها بترسد
جان خود را فداي آزادي مي‌كند
فداي انصاف
فداي عدالت
فداي مبارزه با ظلم:
شايد سينا مرا هم بزند
ولي ضربه‌اي از يحيا مي‌كاهد
هر ضربه‌اي كه بر بدن من فرود آيد
بگذار تا من هم شريك درد يحيا باشم
اگر بناست بميرد
بگذار با هم بميريم
تا نشاني از من باقي بماند
ميراثي ماندگار
ارزشي جاودان
تا خوبي از بين نرود
خوبي بايد بماند
حتي اگر همه مردم دنيا بد شوند!

قضيه غزه و اسرائيل اين است
قضيه فلسطين
قضيه روشن است
هذه قضية
قضيه‌اي كه بايد تمام شود
اگر قرار است فلسطين بميرد
اگر قرار است اسرائيل پيروز شود
پيروزي شرارت
پيروزي بدي‌ها
چرا ايراني زنده باشد؟!
«ايراني» زنده باشد و «خوبي» بميرد؟!
ارزش انسان چيست؟
به زنده بودن؟
يا به مدافع حق مظلوم بودن؟
به انسان بودن
مگر «انسان» همين نيست

خوبي مرده است
اگر فلسطين بميرد
زير ظلم و ستم جهانيان
انسان مرده است
«انسان» بميرد؟
يا ايراني؟
ايراني زنده باشد و انسانيت بميرد؟!
اين شرف دارد؟
اين زندگي شرف دارد؟
اين زندگي شرافتمندانه است؟

زنده بماني و انسان نباشي
خنزير و قرده هستي
بلكه كمتر
بود و نبود تو فرقي ندارد
اگر انسانيت بميرد

بگذار انسانيت بماند
حتي اگر ايران بميرد
اين ايران «شرف» دارد
ايران باشرف چنين ايراني‌ست
«ايراني» كه خود را فداي «شرف انسانيّت» كند
من چنين ايراني هستم!


مطلب بعدي: يازده منهاي يازده مطلب قبلي: فونت علائم دعايي تركيب با فونت فارسي

نظرات

آق محسن موسوي: طور سينا مهبط وحي الهي است و با اسرائيل امروز هيچ رابطه ايي نمي تواند داشته باشد.ميتوان نام اسحاق براي قلدر و نام اسماعيل براي مظلوم انتخاب شود.اين دو نام ريشه اختلاف بين مسلمين و يهود است.انها اسحق را انتخاب شده براي قرباني ميدانند و مسلمين اسماعيل را .در صورت امكان نام ها را تعويض فرمائيدجمعه ۶ تير ۱۳۰۴ - ۱۱:۰۶ صبح
پاسخ: مايل نبودم نام انبياي الهي را براي يك داستان بگذارم. خوبي سينا اين است كه نام شخص خاصي نيست كه در نظر مخاطب احساس بدي ايجاد كند. البته هر اسمي يك ويژگي‌هايي دارد كه طبق فرمايش شما مي‌تواند مقدس و محترم باشد. اما مخاطب معمولي شايد چندان توجه به برخي روابط دور ندارد. تشكر از توجهي كه به اين نكات داريد.
آق محسن موسوي: درود بر شما--حالا چرا نام شخص زورگو را ايراني انتخاب كردي.پنج‌شنبه ۵ تير ۱۳۰۴ - ۶:۰۱ عصر
پاسخ: دنبال يك اسمي بودم كه به «يهود» بخورد، ولي همان اول هم لو نرود كه منظورم اسرائيل است. سينا از آن جهت كه صحراي سينا را كنار اسرائيل داريم، كوه سينا و طور سينا هم هست در داستان‌هاي يهود، به نظرم رسيد. قصد خاصي نبود.
آق محسن موسوي: سخن هفته=انسان موفق با عمل زندگي مي كند. نه با فكر كردن در باره عملپنج‌شنبه ۵ تير ۱۳۰۴ - ۶:۰۰ عصر
پاسخ: تشكر.
بازگشتنسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ شايد سخن حق سال نشر20نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس سال برچسب‌ها35نوشته‌هاي وبلاگ بر اساس برچسب بيشترين نظر34نوشته‌هاي وبلاگ با بيشترين تعداد نظر مجموعه‌نوشته‌ها27پست‌هاي دنباله‌دار وبلاگ
صفحه اصليبازگشت به صفحه نخست سايت نوشته‌ها1252طرح‌ها، برنامه‌ها و نوشته‌ها مكان‌ها89براي چه جاهايي نوشتم زمان‌ها32همه سال‌هايي كه نوشتم جستجودستيابي به نوشته‌ها از طريق جستجو وبلاگ1402با استفاده از سامانه پارسي‌بلاگ نماها2چند فيلم كوتاه از فعاليت‌ها آواها10تعدادي فايل صوتي براي شنيدن سايت‌ها23معرفي سايت‌هاي طراحي شده نرم‌افزارها36سورس نرم‌افزارهاي خودم معرفي6معرفي طراح سايت و آثار و سوابق كاري او فونت‌هاي فارسي66تعدادي قلم فارسي كه معمولاً در نوشته‌هايم استفاده شده است بايگاني وبلاگ1402نسخه محلّي از نوشته‌هاي وبلاگ خاندان موشّحبا استفاده از سامانه شجره‌ساز خاندان حضرت زادبا استفاده از سامانه شجره‌ساز فروشگاهدسترسی به غرفه محصولات فرهنگی
با اسكن باركد صفحه را باز كنيد
تماس پيامك ايميل ذخيره
®Movashah ©2018 - I.R.IRAN