چرا لباس روحانيها بايد با مردم فرق كند؟
اين سؤال به سراغ من هم آمد
خيلي قديمترها
اولي كه طلبه شدم
سال 1376
از همانروزها دوست داشتم
هم اين لباس را
هم پوشيدن آن را
امام (ره) را ديده بودم
عظمت و هيبت و ايمان و قدرت روحي و شجاعت را
بدجور شيفته
ميخواستم مثل او
در لباس هم
سال دوم خواستيم ملبّس شويم
شنيده بوديم قديم ميشد
همان سال اول بعضي قبا ميپوشيدند
عمامه ميگذاشتند
در دورانهاي گذشته
يكي گفت: نه!
اجازه نميدهند
اول برويد مشورت كنيد
با پرورشي مدرسه
با يكي از همكلاسيها رفتيم
دوتايي
معاون پرورشي توضيح داد
قوانين اجازه نميداد
تا سال چهارم حوزه تمام نشود
پايه چهارم يعني
در حقيقت خواندن شرح لمعه لازم بود
معروف به كتاب فقه نيمهاستدلالي
سال چهارم شد
ديگر مايل نبودم
ترديد پيدا
آدمهايي را ديدم كه مقبول
رحيمپور، قنبري، بهرامپور، شجاعي
افرادي را ديدم كه مكلّا
كلاهي يعني
غرض اينكه عمامه نداشته
بسيار هم پذيرفتهتر
اين شبهه در ذهنم آمد:
وقتي لباس مانع ارتباطم با مخاطب شود؟
سالها بعد شبههاندازهاي ديگري هم پيدا شدند
كساني كه اينطور گفتند:
پيامبر (ص) را كه كسي نميشناخت
وقتي داخل مسجد ميشد
از بس لباس ايشان مانند ساير مردم
آخوند بايد لباسش فرق كند؟
مگر لباس شهرت در اسلام حرام نيست
لباسي كه تمايز ايجاد كند
چشمها را بگرداند و توجهها را جلب
خب اين لباس اينطور است ديگر
ميشود لباس شهرت
من اما ملبّس شدم
وقتي استدلال آقاسيدمنيرالدين حسيني الهاشمي (ره) را ديدم
مضمون كلام ايشان ساده بود:
روحانيت فقط پاسخگوي احكام شرعي نيست
قرار نيست بنشيند يكجا و فقط حرف بزند
قرار نيست بنشيند و پاسخ سؤالات را بدهد
سخن گفتن تنها راه تبليغ دين نيست
اصلاً قويترين راه هم نيست
روحاني الگوي جامعه است
ميشود يعني
بايد بشود
مردم قرار است غذا خوردن او را ببينند
راه رفتن او را ببينند
رفتارش با همسر و فرزندان را ببينند
قرار است شيوه رانندگي او را تماشا كنند
قرار است خريد رفتن و خريد كردنش را
پارك رفتن و تفريح كردنش را
آب خوردن و بسمالله گفتنش را
قرار است نماز و روزه او را ببينند
ورود و خروجش به مسجد را
عبور از خيابانش را
صحبت با مردم و معاشرت با ثروتمندان و مستمندانش را
اينها را ميخواهند
مردم يك استدلال ساده در ذهن دارند:
او به احاديث پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) علم دارد
رفتار او مطابق دانش او از حديث است
پس: رفتار او تكرار رفتار و منش رسول خدا (ص) و خاندان (ع) اوست
پس: اگر من مثل روحاني رفتار كنم، مثل رسول خدا (ص) رفتار كردهام
او تصوير است
تصوير امروز از ديروز
او نماد است
خلق و خويش
رفتار و كردارش
مردم به اين تصوير نياز دارند
روحاني مثل يك فيلم سهبعدي در جلوي چشم مردم زندگي ميكند
و مردم زندگي پيامبر (ص) را ميبينند
مگر ما اگر امروز يك فيلم از زندگي رسول اكرم (ص) بسازيم
علامتي براي تمايز او با ساير مردم نميسازيم؟
قطعاً متمايز ميكنيم
تا مخاطب بداند كدام رسول خداست (ص)
زيرا قرار است زندگي او را نشانشان دهيم
روحاني بايد علامتدار باشد
تا تبليغ دين شود
تمام زندگي او
مردم اخلاق او را اخلاق پيامبر (ص) بدانند
رفتار او را كردار او (ص)
مثل ديگران لباس بپوشد كه معلوم نميشود
اين استدلال را پذيرفتم
البته كه اين محذوريت ميآورد
محدوديت هم
ديگر بايد مراقب رفتار خود باشد
از روي حديث عمل كند و از روي روايت راه برود
هر حركتي را منطبق بر سيره رسول خدا (ص) گرداند
سبك زندگياش را
ديگر نه هر تلويزيوني
ديگر نه هر مبلي
ديگر نه هر ماشيني
ديگر نه هر خانهاي در هر محلهاي
ديگر نميشود بهترين ميوه را بخرد
ديگر نميتواند بهترين پارچه را لباس بدوزد
ديگر خيلي ديگرها
او يك نماد است
و بهسختي بايد خود در اين چارچوب حفظ نمايد
البته اين لباس كه لباس عرب نيست
اين قبا و عبا و لباده كه برخي ميپوشند
اينها لباس ايرانيست
با بچهها يكبار رفته بوديم موزه نگارستان بهارستان
در تهران
موزهاي كه نقاشيهاي كمالالملك را دارد
خيلي سال پيش
گزارشش را اينجا نوشته بودم
بخشي مختصّ به عكسهاي دوره قاجار
از مردم كوچه و بازار
همه آخوند انگار
قبا و عبا
بعضي لباده هم
بيشتر نجبا و اشراف
روحاني فقط كلاهش فرق ميكرد
مردم بيشتر كلاه نمدي
آخوند پارچهاي پيچيده به سبك عربي
[تصوير بزرگ]
رضاشاه كه لباس ايراني را تعطيل كرد
روحانيها حافظ اين لباس شدند
لباس ايراني را با عمامه حفظ كردند
عمامهاي كه نشان از درس اسلام خواندنشان بود
شدند «آقاي درس خوانده»؛ آخوند
فقط همين عمامه نمادي از پيامبر (ص) بود
لباسشان كه لباس مردم عادي
تا پيش از خيانت كشف حجاب و انگليسي شدن اجباري لباس
اگر گروهي نباشند كه لباس متمايز داشته باشند
به عنوان علامتي كه روايت و حديث خواندهاند
«تصويري» از زندگي رسول خدا (ص) باقي نخواهند ماند
فقط ميماند «متن»
متني كه در كتابخانهها بايد سراغ آن را گرفت
نه ديگر در كوچه و خيابان و در منظر و مرئي
سبك زندگي اسلامي تمام ميشود!
الإمامُ الجوادُ (ع): و كُلُّ اُمّةٍ قد رَفَعَ اللّه ُ عَنهُم عِلمَ الكتابِ حِينَ نَبَذُوهُ و وَلاّهُم عَدُوَّهُم حينَ تَوَلَّوهُ ، و كانَ مِن نَبذِهِمُ الكتابَ أن أقاموا حُروفَهُ و حَرَّفُوا حُدودَهُ ، فهُم يَروُونَهُ و لا يَرعُونَهُ ، و الجُهّالُ يُعجِبُهُم حِفظُهُم للرِّوايَةِ ، و العُلَماءُ يَحزُنُهُم تَركُهُم للرِّعايَةِ. (كافي، ج8، ص52)
هر امّتى، آن گاه كه كتاب آسمانى خود را رها كرد و كنار افكند، خداوند علم آن را از آنان گرفت و آن گاه كه دشمنان خود را به دوستى و سرپرستى گرفتند، خداوند آن دشمنان را بر ايشان ولايت و حكومت داد. از جمله به كنار افكندن كتاب، اين بود كه حروف و كلمات آن را بر پا داشتند و معانى اش را تحريف كردند؛ كتاب را مى خوانند و روايت مى كنند اما آن را رعايت نمى كنند و به كار نمى بندند. نادانان از اين كه آن را خوب مى خوانند و حفظ مى كنند، خوشحالند و دانايان از اين كه آن را رعايت نمى كنند و به كار نمى بندند، اندوهناكند.